رمان آوای توکا Archives - صفحه 2 از 3 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آوای توکا

آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 22

    ++++++++++++++ در هیچ حالتی آرامم نیست ‌ درست از روزی که فهمیده ام مهبد بو برده .       از روز منحوسی که شنیدم بشرا اقرار کرده نقش داشته در ربودن من .     روزی که متعرف شده بود که ادم اجیر کرده برای از میدان به در کردن حریف قدری که من باشم .  

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 21

        چشمی می گویم و بلند می شوم و تلفن بیسیم را برمی دارم. نزدیک یازده شب است و هنوز سروکله یاسین پیدا نشده .         شماره اش را می گیرم تا اخر بوق می خورد ولی جواب نمی دهد .     می گویم : _ جواب نمی ده .   – لاالا

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 20

        صبح بخیر می گویم و مرحمت جون با روی گشاده جوابم را میدهد .     هرچند که اصرار دارد خودش را سرحال نشان بدهد ولی چشمانش همه چیز را لو می دهد .       معلوم است که شب سختی را پشت سر گذاشته .     – پس دخترم کوش ؟   با

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 19

        چند دقیقه بعد با دو آب هویج بستنی برمی‌گردد .   – فشارت رو تنظیم می‌کنه.     گاهی مرا جمع می بست گاهی نه. در عجب از این تغییر فاز لحظه‌ای به دست دراز شده ‌اش نگاه می دوزم .   با تشکر زیرلبی لیوان را از دستش می گیرم به آن لب نمی زنم

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 18

        یک عمر خودم را سرکوب کردم، نیش شنیدم از زرین تاج خانوم خم به ابرو نیاوردم.       دم نزدم که مهبد نرنجد که بنیان زندگی که به هیچ بند بود خراب نشود رابطه اش با مادرش خراب نشود .     به هزار و یک دلیل از خودم گذشتم برای او ولی دیگر بس

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 17

        به زحمت بلند میشوم ، دلم نمی‌آید تمام بارم را بر روی دوش این زن مهربان بندازم مگر چقدر توان دارد ؟     گناه نکرده که به من پناه داده است .     – طوری نمیشه مرحمت حون ، اخرش که باید بلند بسم .   – من که حریف تو نمیشم انگار با

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 16

        گولاخ است . دوتای من قد دارد . ترس برم می دارد .         شیشه خرده ها از خجالت کف پایم در می ایند و من حتی از درد ناله نمی کنم . قلبم در سینه به مانند قلب گنجشک می کوبد .         راه فراری نیست .‌به دیوار می

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 15

          از تماشای باران پشت پنجره خسته ام . برمی خیزم .   سنگین تر شده ام . ورم صورتم مرا از ایستادن مقابل اینه منع می کند .     به بادکنکی می مانم در معرض ترکیدن !       این دو هفته اگرچه به مرافعه نگذشت اما نمی شود نامش را صلح بگذارم.

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا» پارت 14

      تحمل ماندن ندارم از درون در حال سوختنم ، درونم کوره ادم پزی است گوشت تنم در حال سوختن است .         بی نیم نگاه به سمت مهبد میروم و در را چنان می کوبم که در،در لولا می لرزد . سر به گریبان می گیرم .       عمق فاجعه اینجاست که

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا» پارت 13

          کیسه را پشتم جابه‌جا می ‌کند و ماساژم میدهد ، صلحی موقتی میانمان شکل گرفته است که مدیون سکوتیم .         کافی بود بگوید لام تا من بحث را بکشانم به بُشرا .     ولی لام تا کام نمی گوید و من هم بحث را نمی کشانم به هووی آبستنم .

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا» پارت 12

        می خواهم برخیزم ولی عرصه و حلقه را باهم به برمن تنگ می کند .         اجازه نمی دهد که بگریزم .         راه گریزی برای من که آهو گریز پا این رابطه شده بودم نمی گذارد .         – چرا دست از سرم برنمی دا….  

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا» پارت 11

        هیشی می کند پنجه داغش را به لبم می کشد و من احساس می کنم ته دلم با همین حرکت پر و خالی می شود.         نم اشک که به چشمانم تشر می زند ابرو درهم می کشد .       – این هارو بذار من مُردم سر قبرم بریز .  

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا» پارت 10

      زیر لب خروس بی محلی که بی تردید کسی نیست به جزء بیوه برادرش را لعنت می کند و من پوزخند می زنم به اعصابش که کلافی سردر گم است .       چانه پس می کشم . پنجه اما عقب نمی کشد .   چانه ام هنوز در انحصار پنجه مهبد است .   –

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا» پارت 9

          کامم را تلخ کرده که تلخی می کنم .   – از تو گذشتم از این نگذرم ؟   – نیش میزنی ؟   – نزنم ؟   دهانم را می‌بندد . کروسان را در دهانم می چپاند .   چشمانم گرد میشود و او به گردی چشمانم می خندد.   بزور فرو میدهم .

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان «آوای تـوکــا»پارت 8

        – نمی خواستم بچش بی پدر بزرگ بشه .   دلم گر می گیرد . خودم بدتر از دلم گر می گیرم . می نالم : – به پای هم پیر بشید .   قطع می کنم و سرم را در دستانم می گیرم . پشت هم زنگ می‌زند . گوشی را با حال خراب خاموش

ادامه مطلب ...