رمان آوای توکا Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان آوای توکا

آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 37

        ترسم یواش یواش می ریزد ،سرعت را بالا می برم و تا خود ویلا یک کله رانندگی می کنم .     به ویلا که می رسیم نگاهی سمت آن دو می اندازم .     پدر دختر غرق در خوابند، ناخودآگاه لبخند به لبم می اید که خیلی بادوام نیست .     این قاب

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 36

        مشت بعدی را هم به در بیچاره فرود می اورد .     دلم به حال آن چوب بی جان هم که عوض من سزا می داد هم می سوخت و کسی نبود این وسط به حال خود بلاتکلیفم دل بسوزاند .     – کجا بری عزیز ؟ کجا بری خانوم ؟ کجا بری وقتی

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 35

        نیمه شب است که به ویلا برمی گردد . ویلا در سکوت و خاموشی فرو رفته و طبیعی است که کسی این وقت شب منتظرش نباشد .       به این منتظر نبودن ها دیگر عادت کرده بود.   انگار نه انگار که با بدرقه صبگاحی او به محل کار می رفت و با استقبال

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 34

      …………….. چندمین نخ سیگارش است را خودش هم نمی داند فقط می داند که سیگار را با سیگار روشن می کند و زیر سیگاری سراسر پوکه سیگار است.     – خودتو خفه کردی ! پدر کشتگی داری با خودت تعارف نکن بگو !       پشت دست بر چشم های که یک شبانه روز هم

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 33

        رانندگی می کند بی هدف بی آنکه مقصدی داشته باشد از قبلکوچه ها و خیابان ها را می پیماید .   نمی فهمد چطور سر از خانه‌ای در می آورد که به عزیزترینش در آن تجاوز شده بود .       دندان بهم چفت می کند و بی لحظه‌ای درنگ پیاده می شود .  

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 32

        دیگر نمی بینمش ، اشک محوش می کند ، حتی اصراری به پنهان کردن اشک از او هم دیگر ندارم .     – گفتی برمی گردی . خر بودم خام بودم هنوز فکر می کردم سرت بره قولت نمی ره ولی مگه تو همونی نبودی که قول دادی خوشبختم می کنی ؟      

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 31

      ابتدا نگاه ناباورش عایدش می شود و بعد مشت و لگد و جیغ گوش خراشش .       بی وقفه جیغ می کشد و کمک طلب می کند و با لگد و خنچ کشیدن سعی دارد که از خود محافظت کند .     دستش را می گیرد ولی بلندتر فغان می کند .    

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 30

      نادیده اش می گیرم و زیر گلوی آوا را می بوسم. انگار نه انگار که اویی هم هست.   – فکر کردی منتتو می کشم ؟     نیشخند میزنم و رک می گویم :     – تو چی فکر کردی با منت کشی خر میشم ؟ به خاطر دخترم نبود یک لحظه هم تحملت نمی

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 29

        تلخ میشوم تلخی می کنم با اویی محبوب میخواندمش یک‌ زمان .   – دیگه میگی توکا با تاکید بر الف دلم نمی لرزه قند تو دلم آب نمی‌شه …     نفس عمیقی می کشم و قفسه سینه ام تیر می کشد .   غلت می‌زنم و پشت به او رو به دیوار به پهلو

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 28

        پشت دستش را با چشم تر می بوسم این مادر کم حق به گردنم ندارد . کم زحمتم را نکشیده .   – منو ببخشین مرحمت جون .     سرم را می بوسد و می گوید :   – مادر مگه از دخترش کینه می کنه ؟   بغلم می گیرد و بغضم می‌شکند بالاخره

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 27

      زبان سرخی دارد ، به آبی چشمانش نگاه می دوزد . لنز است طبیعی نیست . دماغش هم حتی عملی است .     لبانش هم از ژل بی نصیب نمانده حالا که دقت می کند گونه اش هم بی دست کاری نیست .     بیتا با قر و غمزه دست به بازویش می کشد و

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 26

  +++++++   با سرعت میان ماشین‌ها لایی می کشد و زیر چشمی به او که دست به پهلو به خود می پیچد و سر به داشبورد تکیه داده نگاه می کند .       نوچی می کند و رادیو را می بندد . حوصله گوینده پرچانه را ندارد .     نگاهش به جلو است وفکرش عقب .

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 25

        فقط یه نگاه چپی اکتفا می کند و حسام دست در دست عمه اش ظاهر می شود . هنوز دمغ است .     نگاه از حسامی که دمغ است و حسابی توی پر کوچکش خورده برمی دارد و به خواهر جوانش می دهد .     – سلام داداش . از این طرفا ؟  

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 24

        شرم گونه ام را گلگون می کند ، خجالت می کشم از او که هیچکس من نیست جزء دوست شوهرم و برادرزاده ناجی ام .     تند تند اب دهان قورت میدهم ، به تنها چیزی که احتیاج دارم این است که از خیر رفتن به دست آب بگذرد .   حتی احتیاجم به این

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 23

        -پس چرا اباطیل تحویل من میدی ؟ بهتون میزنی ؟   – بهتون نیست عین حقیقته .   – کو سندش کو مدرکش ؟ چه معلوم زنه بد بستونی نداشته با اون ارازل …‌ استغفرالله ….     رگ گردنش باد می‌ کند از حرفی که حاجی می زند مراعات حال مریضش را می کند که

ادامه مطلب ...