رمان تاوان Archives - صفحه 3 از 4 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تاوان

رمان تاوان

رمان تاوان پارت 20

      _بیا مامانش اینم پسر کاکل زریت     انقدر زایمانم طولانی و سخت شد که آخر دکتر میخواست بی هوشم کنه برای سزارین ولی فنچم دیگه لجبازی رو گذاشت کنار و به دنیا اومد     تازه به هوش اومدم هنوزم تمام تنم کوفته اس اما اشتیاقم برای دیدن بخشی از وجودم چیزی بود که اون دردا

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 19

      _رئیس شرکت پخش داروی پیشرو هستن که برای یه کار خیر تشریف آوردن از شما مشورت بگیرن     _چقدرم عالی در خدمتم…..     میخواست تازه شروع کنه که تلفن اتاقش زنگ خورد و بعد از حرف زدن به من گفت:     _خب جناب پیشرو با عرض شرمندگی یه کاری برام پیش اومد که باید

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 18

    فکر میکردم تا آخر عمرم دیگه قرار نیست ببینمش ولی اینجا؟! دوباره تموم اون کابوسا اومد جلوی چشمم اون حرفا اون تحقیرا اون رویاهایی که خراب کرد و هنوزم ناباوری از اینکه همه ی دو سال آخر زندگیم دروغ بود     _اینورا چیکار میکنی؟     با صداش تازه به خودم اومدم   هیچی بهش نگفتم و

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 17

    بالاخره بعد از سه روز زنگ زده بود   _دیگه چه خبر؟   _هیچی مهندس خبر جدیدی نیست همونطوریه   کنجکاوی امونم و بریده بود     _ببینم نمیدونی برای چی به شوهرش نگفته؟اینطوری که من نمیتونم پیداش کنم     _شانس شماس دیگه….حتما یارو انقدر عوضیه دختره ترجیح داده بهش نگه وخودشم که اصلا سراغ این بدبخت

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 16

      شوهرم؟؟یه بی غیرت دیگه مثل خودت بغضم گرفت از کاراشون از تنهاییم از بی کَسیم خدایا چه سرنوشتیه من دارم     _خب…..خب اون نمیتونه که این همه بدهی رو بده اصلا مگه شریک نبودین؟     _برو بابا اون گفت از کی جنس بگیریم چطوری بیاریم که ما رو به خاک سیاه نشوند     احمق

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 15

      _به بچه ات فکر کن اینجا جای اون طفل معصوم نیست….اونایی که اینجان چاره ندارن ولی تو چرا     تلخ شدم   _چی شد پس تا دیروز که میگفتی دوتایی میشید پناه همو از این حرف الان چرا یه حرف دیگه میزنی     _الانم میگم، فقط بهش بگو ببرتت بیرون همین از سنگ که نیست

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 14

      _به توام خدا پیغمبر یاد داده بودم پس کو؟کجای زندگیته که نمیبینیش….چرا عین آدم زندگیتو نمیکنی؟     عصبی صدامو بردم بالا دوباره کینم بالا زد     _چون تو نذاشتی…..یادته به خاطره همین حرفات یه سال صبر کردم تا راضی بشی، تا عروستو قبول کنی؟ ولی آخرش چی شد؟؟ تا اخر عمر حسرت بغل کردنش موند

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 13

      _من هی میخوام به روی خودم نیارم ولی نمیشه خیلی مشکوک میزنی ،نکنه سرو سری باهاش داری و طلبش فقط بهونه اس؟     بی ملاحضگی کردم هیچ کس نباید میفهمید ربطم به اون دخترو     _چون اگه بلایی سرش بیاد دستم به اون شوهر کلاهبردارش نمیرسه فهمیدی؟حالا بگو چیکار کرده؟     _اوهوم……آره خب از

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 12

    لحنش با کنایه بود ولی شنیدن حرف بابا دلمو لرزوند فکر کنم دوماهی هست که نمیبینمشون     خودم و مشغول نشون دادم و هیچی بهش نگفتم     _هنوزم نمیری بهشون سر بزنی ؟     نگاهمو گرفتم بالا و زل زدم تو چشماش     _میبینی که وقت ندارم چند ماهی که نبودم همه چی بهم

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 11

      فیروزه_این حرفو نزن مهسا باور کن خدا به جبران هر چی نداشتی این بچه رو بهت داده….باهاش زندگی میکنی باهاش عشق میکنی وقتی میگیری بغلش وقتی بوسش میکنی اون از توعه بچه ی توعه نه اون     زیبا روبه روم وایساد     _بابا یه ذره حرف گوش کن دختر……رو چه حساب فکر کردی عقل کلی

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 10

      ترسیدم از حرفش و با لکنت پرسیدم     _تیزی؟؟؟     _دوست داری بیهوشت کنم تو اتاق استرلیزه بکشمش بیرون نازنازم؟؟     خندش جمع شد وقتی ترس و تو چشمام دید     _نترس طوریت نمیشه من بلدم کجا بزنم     واقعا جون خودم مهم بود؟؟ نمیدونم…… اصلا به درک اصلا هر چی شد

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 9

      با وجود اصرار های زیبا من چیزی بهشون نگفتم ولی فهمیدن اینکه میعاد ولم کرده زیاد سخت نبود زیبا خودشم میگفت حق با اون بوده که میعاد ولم میکنه ولی با دردی به این بزرگی     دوست نداشتم بهشون بگم چیا شنیدم و چی بهم گذشت از طرف مردی که تمام فکر و ذکرم تو این

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 8

      چند دقیقه گذشت آروم که شدم ماشین و روشن کردم، باید به الهه میگفتم تموم شد تمام این یک و سال و نیم برنامه ریزیم تموم شد الان دیگه هیچی نداره     خط قرمزش قلبش بود احساسش بود تنش بودکه از رو همش رد شدم و انداختمش تو قفس     من پسر آروم و خلفی

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 7

  _خب…قضیه حل شد؟ _بله مطرحش کردم جناب مجد یعنی این مرد با این چهره پدر عسل بود؟ اصلا فکرشو نمیکردم این ریختی باشه بیشتر شبیه سیاست مدارا بود ظاهرش یه لبخند مهربونی بهم زد _خوبی دخترم؟ سرمو به تایید تکون دادم _کمالوند همه چیزو برات توضیح داده دیگه درسته؟ _ولی….. این آقا راستشو نمیگه…..من پشت فرمون نبودم احساس میکردم

ادامه مطلب ...
رمان تاوان

رمان تاوان پارت 6

        تقریبا یک هفته گذشت و عجیب بود که عسل حتی زنگم نزده بود فقط یه پیام داد که از اون شب بارونی مریض شده و حتی کارش به بیمارستانم کشیده بود نگرانش بودم و هر روز بهش زنگ میزدنم ولی گوشیش خاموش بود باید تو اولین فرصت که فربد یه ذره رو به راه بشه بهش

ادامه مطلب ...