رمان حورا پارت 185
لبهایم را با زبان خیس کردم، باید میگفتم که راه چارهای مقابلم بگذارد: _ خانم دکتر، ممکنه نتونم جلسات رو مرتب بیام! متعجب نگاهم کرد: _ یعنی چی؟ پس میخوای چیکار کنی؟ شانه بالا انداختم: _ قراره یه مدت از خونه دور بشم، نمیخوام تو جو متشنج خونه بمونم، در جریان زندگیم