” خدمتکار عمارت درد ” پارت 61

0
(0)

 

 

همین طور داشتم با لباسم بازی می کردم

 

کوروش: خوب نمیخوای بگی این پسر کی بود که اینقدر نگرانت بود

 

+ بنظرت کی میتونه باشه؟!

کوروش: اگه میدونستم ازت که نمیپرسیدم

 

نوبت من بود که تلافی کنم

 

+ از دوست برام بیشتر

 

کوروش: یعنی چی؟!

 

+ حواستو بده به جاده

پام ناقصه خودمو ناقص نکنی

 

کوروش: حواسم هست تو حرف تو بزن

 

+ وای تو خنگی از یه دوست بیشتر نمیدونی چیه؟!

 

سرعتشو بیشتر کرد

 

کوروش: دوست پسرته؟!

 

جوابشو ندادم ت بفهمه سکوت مثلاً علامت رضایتمه

 

کوروش: هست یا نه؟!

 

+ چی بگم؟!

همه چیز مشخصه

 

نگاه کردم مشخص بود خیلی عصبیه

 

کوروش: از کی باهاشی؟!

 

+ وقتی باهاش آشنا شدم

 

کوروش: خوبه خوبه

 

+ لطفا آروم برو

 

حواسش به جاده بود هی میگفتم آروم انگار صدا مو نمیشنید

 

دیگه واقعن داشتم میترسیدم داد کشیدم اسمشو صدا زدم

 

+ کوروش

 

ماشین با اون سرعتی که داشت ترمز زد و محکم سرم خورد به داشبورد ماشین

یه دردی تو سرم پیچید بعد از اون هیچی نفهمیدم

چشام خود به خود بسته شد

 

“کوروش”

 

تو دلم داشتم عرفان فش میدادم که بهم گفته بود رابطه اش با دانیال یه رابطه ساده دوستیه

 

با صدای مارال که اسممو صدا زد به خودم اومدم

اصن متوجه سرعت ماشین نبود

ترمز زدم

دیدم مارال سرش خورده به داشبورد ماشین

و سرشو بالا نمیاره

 

ترس همه وجودمو گرفته بود

 

+ مارال

مارال صدامو میشنوی؟!

 

خدا لعنتت کنه کوروش با یه حرف بهم ریختی

تو قول دادی بهش آسیبی نرسونی

 

از ماشین پیاده شدم رفتم سمت در مارال

 

آروم با دقت مارالو برگردوندم به عقب

 

جا خوردم

 

از پیشونیش داشت خون میومد

 

+ تو چیکار کردی پسر

قرار بود ببرمش بیمارستان برا پاش

 

بیشتر از تکونش ندادم که سرش مبادا تکون بخوره

 

نزدیکای بیمارستان بودیم

 

وقتی بیمارستان رسیدیم سریع

دکترا و پرستارا صدا کردم

 

+ یکی نیست

یکی بیاد کمک

تو این خراب شده یه دکتر یه پرستار پیدا نمیشه

 

اون همه داد و بیدادم آخر نتیجه داد

و آخر دوتا آقا با تخت چرخ دار  اومد سمتم

 

_ مشکل چیه چجوری ضربه دیدن؟!

 

+ با سرعت میومدم ترمز گرفتم سرشون خورد به داشبورد ماشین

 

_ چند میشه بیهوش هستن؟!

 

+ ده دقیقه ای میشه

 

_ لطفا برین اطلاعات مخصوص به بیمار رو اونجا پر کنید

ما بیمار رو میبریم تو اتاق

 

مارال بردن تو یه اتاق

هر کاری کردم بهم اجازه ورود ندادن

 

نیم ساعت بود که منتظرش بودم

ولی هیچ خبری ازش نبود

حالم داشت از بوی بیمارستان بهم می‌خورد

 

یادم اون دو سال خودم میفتم که اینجا بودم

 

یه دکتر تقریباً که میان سال بود از اتاق اومد بیرون

 

+ آقای دکتر چیشد؟!

حال مارال چطوره؟!

 

دکتر: آقا کوروش بیمارتون حالشون خوبه

هم سرش شون هم پاشون بهتره

بهتر از این به بعد حواستون به رانندگی تون باشه

 

یه حس شرمندگی و پشیمونی داشتم

 

+ ممنونم دکتر

چشم حواسم هست

میتونم برم ببینمشون؟!

 

دکتر: آره فقط خوابیدن دارن استراحت میکنن

 

+ ممنونم

 

رفتم تو اتاق مارالو ببینم

رو تخت دراز کشیده بود

یه اخم کوچیک داشت

 

پتو کشیدم روش

 

صندلی رو آروم کشیدم کنار تختش

 

یه جوری نگاه مارال می کردم انگار یه عمره ندیدمش

 

واقعنم یه عمر میشه

 

خودمو از داشتنش محروم کردم

 

بعد بیست دقیقه رفتم براش کمپوت و آبمیوه گرفتم

 

داشتم به عرفان پیام میدادم که بیمارستانم چه اتفاقی افتاده

 

که صدای خفیفی به گوشم رسید

 

مارال بود که بیدار شده بود

 

میخواست از جاش بلند بشه نزاشتم

 

مارال: آخ

 

+ مارال خوبی؟!

وایسا دکترو صدا کنم

 

رفتم دکترو صدا کردم

 

دکتر اومد مارال وقتی مارالو چک کرد گفت حالش خوبه

میتونه دو ساعت بعد مرخص بشه بره خونه استراحت کنه

 

مارال: آ آ آب

 

مارال آب میخواست سریع براش یه لیوان آب دادم

 

+ چیز دیگه ای میخوای برات بیارم؟!

 

با سر به نشونه منفی سرشو تکون داد

ولی هنوز اخم کوچیکشو داشت

 

+ من متأسفم

 

مارال: برو بیرون

 

+ مارال من …

 

با دادی که مارال زد چیزی نتونستم بگم

 

+ برو بیرون فقط

الان نمیخوام حتی صداتو بشنونم

 

پرستار اومد داخل رو به من کرد

 

_ آقای محترم خودتون تو بیرون کم سروصدا کردن

الان نوبت همسرتون

لطفا مراعات بقیه بیمارارو کنید

 

مارال: چی؟!

 

+ من معذرت میخوام

ممنونم که گفتین

 

بعد از اینکه پرستار رفت میخواستم برم در رو پشت سرم ببند که …

 

مارال: آقای هخامنش

 

+ بله

 

مارال: یه دقیقه بیاین

 

+ گفتین بریم

 

مارال: الان نه

این پرستار چی گفت؟!

 

+ مگه نشنیدی چی گفت؟!

گفت سروصدا نکن

 

مارال: من؟!

 

+ نه من

خودتو گفت

باید داد و جیغ نزنی

راست میگه صدات خیلی بده

 

مارال داشت حرص می‌خورد از این که داشتم سر به سرش میزاشتم حس خوبی نداشتم

حالش بد بود…

 

مارال: نه گفت همسرتون

 

+ چی؟! کی گفت؟!

 

مارال: نه خودش گفت

خودم شنیدم

 

+ چیکار میتونستم کنم گفت چیکارتونه منم گفتم همسرم

مارال: میتونستی بگی دوست و آشنایی

چرا گفتی زنتم

 

+ بنظرت با این آرایش و لباس

بگم آشنایی یکم عجیب نیست؟!

 

مارال: نه عروسی بود پام پیخ  خورد

توام منو ناقص کردی

اومدیم بیمارستان

 

+ سرت ضربه خورده

پر حرف شدی

 

مارال: نباید میگفتی زنتم

 

+ مجبور شدم

بعد من یه معذرت خواهی بدهکارم بخاطر حواسش پرتی من الان سرت اینجوریه

 

مارال: همین که منو به کشتن ندادی خیلیه

 

سکوت کردم چیزی نگفتم حرفی نداشتم بزنم من مقصر بودم

 

مارال: میشه گوشیتو بدی من گوشیم جا مونده تو ویلا

 

گوشیمو در اوردم دادم بهش

 

مشغول حرف زدن شد که میگفت بیمارستانه

بعد اینکه آدرس داد گوشیو قطع کرد

 

مارال: ممنونم

تو میتونی بری بهت خیلی زحمت دادم

الانم میاین دنبالم

 

+ نه خودم میمونم هستم

مارال مخالفتی نکردم منم خوشحال شدم که پیشش میمونم

 

+ به کی زنگ زدی؟!

 

مارال: دانیال

 

+ چرا اون؟!

 

مارال: کس دیگه ای میشناسی بگو زنگ بزنم

بقیه سرشون شلوغه

از اوضاع من فقط اون خبر داشت

 

+ من بودم چه نیازی به دانیال بود

 

مارال: زنده موندم پیشت خیلیه

 

+ حالا تو هی تیکه بنداز

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.7 (3)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.6 (5)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4 (8)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sahar
Sahar
1 سال قبل

🥰 🥰 🥰 🥰 🥰 🥰 🥰 🥹

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x