بعداززدن بوسه ای دوباره روی شقیقه ام به سرعت ازاشپزخانه خارج شدوچندلحظه بعدصدای بسته شدن درخونه به گوشم رسید ومن مات ومبهوت تنهاتوی اشپزخونه باقی موندم. به بشقات تقریباخالی…
هرچندکه خودم هم میتونستم این کارو انجام بدم اماترجیح دادم مخالفتی نکنم تا بتونم بیشتر از گرمای اغوشش لذت ببرم. این بار مستقیم به سمت اشپزخونه رفت و تونستم…
فصل چهارم: اتاق رویایی بانمایان شدن اسکلت چوبی وبزرگ خونه ،ترس و غم وجودمو فراگرفت ودست هام محکم تردورگردن ناجیم گره کردم. برای لحظه ای حس کردم که اون…
مات چهره ی خشک وجدیش شدم… چهرش خشن ترازچیزی بود که از نیم رخش تونسته بودم ببینم باقدی بیشتراز 192وهیکل وعضلانی کاملا قابل تحسین انگارکل فضای غار رو احاطه…
مجموعه زاده خون جلد اول جنگل اسرار آمیز نویسنده:محیا م فصل اول: رفتارغیرعادی دراتاقو پشت سرم بستم ودستمو روی قلبم گذاشتم که انگارمیخواست قفسه ی سینمو پاره کنه…