رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت80 5 (2)

67 دیدگاه
#فصل دوم   – بیا بشین…. آرتان به لیوان آب بیار! سمت آشپزخونه میرم… دیگه بدتر از این که به خانواده ها برسه امکان نداره… لیوان آبو سمت زن عمو میگیرم و مقابلش میشینم… عمو میگه: – واسه چی رفته دلی عموجان؟ کی رفته؟ _ویارش شدید شده… ویارشم به منه……
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت79 3.7 (3)

24 دیدگاه
فصل دوم   – بیا اتاق قدیمی خودمو نشونت بدم همراهش میرم یه سالن یه اتاق با در سفید. درو باز میکنه.. یه تخت یه نفره ی چوبی با میز تحریر و صندلی و یه پنجره ی بزرگ کنار تخت لبخند میزنم: – دنجه! – ناقابله بیرون باش یه کاری…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت78 4.7 (3)

13 دیدگاه
فصل دوم   – بزار حفظ شه! – دیگه بفهمم جواب تلفنشو دادی همین رشته‌ی نازک بینمونم پاره میکنم دلی. – چشم شب بخیر.   «**آرشام**»   – پاشو خودتو جمع کن بریم گناه داره دختره تدارک دیده! لگدی به پام میزنه و از جا می پرم – نچ دایی…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت 77 5 (2)

23 دیدگاه
فصل دوم     حتی صدای نفساشو نمیشنوم… عصبیم… فکر نمیکردم برسم به جایی که بخوام زندگیشونو درست کنیم… عجب دنیای مزخرفی… – گفتی منو دوست نداشتی… آرتانو که داری؟ پس جون بکن تا حفظش کنی. مگه نمیگی حق داره؟ جا نزن پس یه غلطی کردی پاش وایسا مقصر اصلی…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت76 5 (1)

28 دیدگاه
فصل دوم   – یکم بخواب فردا دادگاه داری مثلا فضول ! میخندم. عمو فریدون با سینی آبمیوه و کیک میرسه. کنارم میشینه و میگه: – بهتری؟ – بله ممنون! زیر لب خوبه ای میگه و رو به آرشام میگه: – بیا بشین آبمیوه بخور کم اونو بکش – میل…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت75 1.5 (2)

31 دیدگاه
فصل دوم   جلو میاد زل میزنه توی چشمام: – پس الان چه جوری زنمی؟ خشک شده نگاش میکنم اون قدر حالم خرابه که نمیفهمم چی میگم بی رحمانه ادامه میده: – مگه وقتی باهات ازدواج کردم جریانو نمی دونستم؟ مگه دستخورده‌ی داداشم نبودی؟ مگه بچشو سقط نکرده بودی؟ سرمو…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت74 3 (2)

28 دیدگاه
#فصل دوم   – روت شد زنگ بزنی؟ – زندس؟ نیشخند میزنم: – فقط خفه شو.. فردا بیا دادگاه تا تمومش کنیم… دیگه نمیخوام یه روز اسمت روم باشه کثافت. گوشیو قطع میکنم اشکمو پاک میکنم و فکرم درگیر این میشه که پری کیه؟ نمیدونم چه حسیه اما در مورد…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت73 3 (2)

29 دیدگاه
    کف دستمو روی در میزارم و هلش میدم… در باز میشه و گندم با چشمای اشکی و لب خونی بیرون میاد. میخوام بگم به من ربطی نداره قد خودم بدبختی دارم فقط خفه شن ولی گندم که پشتم پنهون میشه و لباسمو چنگ میزنه و با گریه میگه:…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت72 0 (0)

29 دیدگاه
    تو گفتی پشت من هستی تو به من قول دادی… من شرارتی نبودم تو منو هول دادی”   صدای در و زنگ باعث میشه گیتارو کنار بزارم از جا بلند میشم.. یکی پشت هم به در می کوبه… عصبی و با اخمای درهم سمت در میرم در و…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت71 3 (2)

15 دیدگاه
    – عاشقتم که – آروم راه برو سمت فروشنده میرم و زیر لب چشمی میگم یدونه سرهمی آبی رنگم توجه مو جلب میکنه اونم برمیدارم و آرتان که حساب میکنه توی ماشین برمی گردیم. میخوام چیزی بگم که گوشیش زنگ میخوره. سکوت میکنم و جواب میده: – جانم…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت70 1 (1)

47 دیدگاه
    میخنده: – یا علی! قطع میکنم و سیگارو توی جاسیگاری خاموش میکنم که باز گوشیم زنگ میخوره.. با دیدن شماره ی دل آرام گلوم میسوزه و پشت هم سرفه میزنم. گوشیو برمیدارم و با شک جواب میدم: – سرت خورده به جایی تو ن. ف. ل. ه؟ –…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت69 1 (1)

32 دیدگاه
    سمتش برمی گردم. جلو میاد به در تکیه میدم و در بسته میشه… – میخوام… چشماشو سخت می بنده سخت تر نفس میکشه: – میخوام واسه آخرین بار بغلت کنم! خشک شده نگاش میکنم حتی نمیتونم درست نفس بکشم. – میخوام واسه آخرین بار عطر تو نفس بکشم…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت68 3 (2)

58 دیدگاه
    دود سیگارو توی صورتش فوت میکنم. سعی میکنه آروم بگه: – منصفانه تر برخورد کن باهاش، ازت ضربه خورده. اون قدر محکم که نمیتونه تو چشمات نگاه کنه… حتی اگه شرمنده نیستی وانمود کن هستی! – من واسه خواستم جنگیدم. راهم غلط بود اما راه خوبارو بسته بودن……
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت67 1 (1)

41 دیدگاه
    صداش ته مونده‌ی توانمو از بین میبره:   – یه شب سرد زمستونی هوا سوز داشت وقتی با کابوس خنده های بلند تو و آرتان از خواب پریدم توی اون سرما و سوز که خیس عرق بودم و نفسم یکی در میون می اومد بالا… هم سلولیام تخت…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت66 1 (1)

22 دیدگاه
    طبقه‌ی چهارو میزنه… جلو میاد… چاقو رو توی جیبش میزاره. دست روی لبام میکشه: – این لبارو دادی اون بوسید‌؟ اشکم میریزه دست روی گونم میکشه: – اینارو چی؟ دستشو از زیر شالم رد میکنه و موهام چنگ میزنه: – اینارم اون بو کشید؟ سرم از درد بالا…