رمان دونی

دسته‌بندی: رمان سکوت تلخ

سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 67

          قاشق پر شده شربت را در دهانم فرو میبرم ..   صدایش از پشت می آید   داشت میز صبحانه را جمع میکرد   – ناهار امروز رو سوفی میاره ..   سمتش برمیگردم   – حالم خوبه ، خودم درست میکردم   حین آنکه درب شیشه عسل را می بست جوابم را میدهد  

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 66

          مریض شده بود   بیشتر اما انگار مغزش جا به جا شده بود   هاکان آن تو داشت پررنگ میزد   این را نمیخواست   تعارفی با خودش نداشت   به خود دروغ نمیگفت   اما انگار خوشش آمده بود از او   با عقل نمی خواند   اما واقعیت همین بود.   میشد دلیل

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 65

        کارش به سرم کشیده بود…   اما انگار که آنچه به رگ و پی اش نفوذ کرده بود شفا دهنده بود   نسبت به دقایق پیش کمی سرحال بنظر میرسید   گیج و سردرگم نبود   میتوانست سرپا بی ایستد   راه بیاید   تبش هم پایین تر آمده بود   هر چند که هنوز درد

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 64

      حین آنکه قزن سوتین را می انداخت خطاب به اویی که لرز کرده بود زمزمه میکند   – نترس … سایزت دلخواه‌ من نیست که بخواد تحریکم کنه …   از عصبانیت مانلی و تلاشش برای کنار کشیدن خود لبخندی میزند   – هیش ، آروم بگیر ، الان جون سر و کله زدن با منو نداری

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 63

    * * *   از شدت درد و نفس تنگی برخواسته بود ..   توان قورت دادن اب دهانش را نداشت   گوش هایش … پیشانی اش … قفسه سینه اش داشت میسوخت   آوای ضعیفی از حنجره اش بیرون میاید   از صدای ناله اش   هاکان پلک میکند .   به سمتش مچرخد   سر از

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 62

      زمان از دستش در رفته بود   غرق تماشای او بود   زنی که شرعا و قانونا جایی در شناسنامه و زندگی ‌اش داشت و او برای رفیقش آن را لقمه میگرفت   شاید دیوانگی به حساب می آمد شاید اگر به گوش کسی میرسید صفت بی رگ و غیرت را حواله اش میکرد.   اما مسئله

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 61

      صدای زنگ در و آمدن پیک مهلت آنکه جواب او را بدهد را نداده بود.   هر چند که بعد از آن هم سر میز شام همان که قصد باز کردن سر صحبت را داشت تماس سارا اجازه نداده بود   هاکان شامش را خورده نخورده رفته بود   با این پیغام که مشکلی برای خانه سارا

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 60

    مضحک بود   اگر به جاوید این را میگفت باور میکرد؟   هر چند که جاوید از شب عروسی تا به الان جواب تماس هایش را نداده بود   حتی پیام هایش در تلگرام و اینستاگرام را هم نخوانده بود.   از یادآوری جاوید و نصیحت هایش بغض میکند   کاش به حرفش گوش داده بود   کاش

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 59

    * * *   در اتاق را بسته بود مشغول تعویض لباس هایش بود و صدای هاکان همچنان می آمد   بیخیال نشده بود   داشت از وجنات رفیق عزیزش میگفت   فرحان ، مردی که طبق گفته‌های هاکان از آن دست مردهای بود که تمام وقتش صرف کار ورزش و تفریح میشد   میگفت در طول عمر

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 58

        نگاهش مات چهره جدی و خونسرد هاکان میماند   هیچ ردی از شوخی در چهره اش دیده نمیشد..   کاملا جدی گفته بود …   لبهایش تکان میخورد و اما پیش از برخاستن صوت از گلویش با پیچیدن دست هاکان دور بازویش و کشیدنش سمت به طور کامل لال میشود   دهان باز میکند   میخواهد

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 57

      لحظه ای بهت زده و حیران به او زل میزند   سپس به خود می آید و بی توجه به هاکان با بستن در ماشین و تکان دادن دستش برای یاسین سمت خانه می رود.   یاسین با تک بوقی راه می افتد و اوباز هم با نادیده گرفتن هاکان کلید را از کوله اش بیردن می

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 56

        – کم و زیادش تفاوتی داره عزیزم؟   عزیزمش را از روی تمسخر گفته بود   مانلی هم متوجه آن بود   پوفی میکشد   در واقع هاکان راست میگفت   تعداد ادمهایی که در آن مهمانی حضور پیدا میکردندچه فرقی داشت مگر؟   اصل ماجرا کمال خان بود .   جوابی نمیدهد   تا رسیدن

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 55

      ده دقیقه ای از رفتن هاکان میگذشت و او هم چنان در خانه بود   استرس داشت   خجالت می کشید   تمام ده دقیقه در خانه دور خود قدم رو رفته   این مدت توانسته بود به بهترین شکل خود را از دید او مخفی کند   چطور حالا گول خورده بود   نفس عمیقی میکشد

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 54

    گر گرفته بود   گونه هایش سرخ بود و دیگر به چشمان او نگاه نمیکرد   داشت از خجالت میمیرد.   – برو صبحونه ات رو بخور میرسونمت .   گرفته جواب میدهد   -گرسنه نیستم ..   نگاه هاکان هنوز به آن گونه های رنگ گرفته بود   – خیله خب پس راه بیفت بریم …  

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 53

        دستانش را درهم می پیچد   این یک وجب فاصله نزدیک میانشان و آن صدای بم و آرام مردانه ای که به گوشش میرسید داشت اذیتش میکرد   – با من قهری یا قدرت تکلمت رو از دست دادی؟   – قهر نیستم …   – پس لال شدی حتما ..   با این حرف او

ادامه مطلب ...