رمان سکوت تلخ Archives - صفحه 2 از 5 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان سکوت تلخ

سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 59

    * * *   در اتاق را بسته بود مشغول تعویض لباس هایش بود و صدای هاکان همچنان می آمد   بیخیال نشده بود   داشت از وجنات رفیق عزیزش میگفت   فرحان ، مردی که طبق گفته‌های هاکان از آن دست مردهای بود که تمام وقتش صرف کار ورزش و تفریح میشد   میگفت در طول عمر

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 58

        نگاهش مات چهره جدی و خونسرد هاکان میماند   هیچ ردی از شوخی در چهره اش دیده نمیشد..   کاملا جدی گفته بود …   لبهایش تکان میخورد و اما پیش از برخاستن صوت از گلویش با پیچیدن دست هاکان دور بازویش و کشیدنش سمت به طور کامل لال میشود   دهان باز میکند   میخواهد

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 57

      لحظه ای بهت زده و حیران به او زل میزند   سپس به خود می آید و بی توجه به هاکان با بستن در ماشین و تکان دادن دستش برای یاسین سمت خانه می رود.   یاسین با تک بوقی راه می افتد و اوباز هم با نادیده گرفتن هاکان کلید را از کوله اش بیردن می

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 56

        – کم و زیادش تفاوتی داره عزیزم؟   عزیزمش را از روی تمسخر گفته بود   مانلی هم متوجه آن بود   پوفی میکشد   در واقع هاکان راست میگفت   تعداد ادمهایی که در آن مهمانی حضور پیدا میکردندچه فرقی داشت مگر؟   اصل ماجرا کمال خان بود .   جوابی نمیدهد   تا رسیدن

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 55

      ده دقیقه ای از رفتن هاکان میگذشت و او هم چنان در خانه بود   استرس داشت   خجالت می کشید   تمام ده دقیقه در خانه دور خود قدم رو رفته   این مدت توانسته بود به بهترین شکل خود را از دید او مخفی کند   چطور حالا گول خورده بود   نفس عمیقی میکشد

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 54

    گر گرفته بود   گونه هایش سرخ بود و دیگر به چشمان او نگاه نمیکرد   داشت از خجالت میمیرد.   – برو صبحونه ات رو بخور میرسونمت .   گرفته جواب میدهد   -گرسنه نیستم ..   نگاه هاکان هنوز به آن گونه های رنگ گرفته بود   – خیله خب پس راه بیفت بریم …  

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 53

        دستانش را درهم می پیچد   این یک وجب فاصله نزدیک میانشان و آن صدای بم و آرام مردانه ای که به گوشش میرسید داشت اذیتش میکرد   – با من قهری یا قدرت تکلمت رو از دست دادی؟   – قهر نیستم …   – پس لال شدی حتما ..   با این حرف او

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 52

        مغزش فرمان فرار میدهد باید غیب میشد آن هم به سرعت   همین که عزم برگشت به داخل اتاق را میکند هاکان بازویش را چنگ زده و مانع میشود   – کجا؟ بمون یه سلام و علیکی کنیم مانلی خانم ..   قلبش داشت تند و محکم به سینه اش می کوبید   بی آنکه حتی

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 51

    * * *   یک هفته میشد که او جن بود و هاکان بسم الله   صبح ها تا رفتن او از اتاق بیرون نمی رفت   وقتی می آمد هم خودش را در اتاق می چپاند که حتی اتفاقی هم چشمش به او نیفتد   امروز صبح هم منتظر شنیدن صدای بسته شدن در بود که از

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 50

        چشم دزدید و هاکان با تامل نگاهش را از او گرفت   سوی سوفی برگشت و ادامه داد   – نگفتی خواهر فضوله …   – قهر کردین با هم؟   سوال سوفی بود   تمام دلیلی که به ذهنش میرسید همین بود .   هاکان که جوابش را نمیدهد روی نظرش پا فشاری میکند  

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 49

        کیش و مات مانده بود   اگر هر وقت دیگری بود میتوانست این مسئله را به بهترین نحو ممکن جمع کند   اما حالا   به قدری از آن روبرویی گیج و پریشان بود که اصلا نمیدانست چه بگوید   لال شده زل زده بود به چشمان سوفی   داشت مشکوک نگاهش میکرد.   نگاهی سرشار

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 48

      با ضربه دوباره سوفی از جا بلند شد   نگاه حیرانی به اطراف انداخت و به زحمت صدا بالا برد   – الان میام   لباس هایش را از اطراف برداشت   مایوی وامانده را از تنش بیرون کشید و تک تک لباس هایش را پوشید   از استرس و خجالت روبرویی با هاکان دست و پایش

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 47

      – نه انگار خان داداشم تو دنیای دیگه اس …   سر به سمت مانلی می چرخاند   – فکر کنم باز عاشقت شد   از حرف سوفی و خطاب قرار گرفتنش توسط او به خود می آید   پیش از آنکه هر حرف دیگری بشنود   به سرعت از پیش چشم هاکان فرار میکند و خود

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 46

        با هیجان کنارش می نشیند   – چی برام خریدی؟   سوفی حین آنکه یکی از پاکت های خریدش را برمیداشت می گوید   – نشین باید بری بپوشیش! دوتا مایو گرفتم مانلی نمیدونی چقدر خوشگلن … ست گرفتم، واسه پس فردا که میریم شنا! فکر کن این تیپی میشد بری لب ساحل چه کشته مرده

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 45

    * * *   گذر روزها باعث شده بود تا به شرایط بیشتر عادت کند   کنار آمده بود   با زندگی ..   با مسیر جدیدی که سر راهش قرار گرفته بود.   خو گرفته بود با همه چیز   دیگر نسبت به تنها ماندنش در خانه حساس نبود   عادت کرده بود…   البته که جدای

ادامه مطلب ...