دسته‌بندی: رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 64

  روزا همینطوری پشت سرهم میگذشتن و ما توی این خونه هنوز در عذاب بودیم چون یه کوچولو هم سعی نمیکردن ما رو بپذیرن مخصوصا منی رو که به عنوان عروس قبول نداشتن و چپ و راست سعی میکردن با تیکه و کنایه اذیتم کنن ولی نمیدونستن من سرسخت تر از این حرفام و اصلا برام مهم نیست بدتر از

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 63

  طاقت این که ولش کنم و بیخیالش بشم رو نداشتم پس بیقرار لبامو روی رگ گردنش گذاشتم و با نفس نفس کنار گوشش لب زدم : _میخوامت اونم همین الان !! دستش رو نوازش وار پشت گردنم کشید _ولی آخه اینجا ج…. بالا‌..‌.ه اش رو توی دستم فشردم که حرفش نصف نیمه موند با شنیدن صداش بیقرارتر از قبل

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 62

    بی اختیار تنم لرزید و از حس حقارتی که بهم دست داده بود بیشتر توی خودم جمع شدم و با دستای مشت شده زیرلب آروم زمزمه کردم :   _تاوان همه اینا رو پس میدید !!!   نه نباید به این زودی کوتاه میومدم و کم میاوردم اونم الان که اول ماجراس و تازه داره این بازی شروع

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 61

  بدون اینکه خودمو ببازم و ترسمو به روم بیارم سرمو بالا گرفتم و گفتم : _میشه بدونم کی تو رو دعوت کرده ؟؟ پوزخندی گوشه لبش نشست _من برای اومدن نیاز به دعوت نامه ندارم نگاهمو بین جمعیت رقاص چرخوندم و با تمسخر گفتم : _مهمون ناخونده رو کسی نمیخواد میدونی که !! و بدون اینکه منتظر پاسخی از

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 60

          ” آراد ”   بعد از تهدید نازی با اینکه دلم نمیخواست ولی از ترس اینکه دیوونه اس و حرفش رو عملی کنه از محیا خواستم از خونه بره بعد از هزار تا ناز و ادا بالاخره راضی شد که بره ، برای اطمینان خودمم بردم رسوندمش   بعد از رسوندنش یه مقدار کار داشتم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 59

    سری تکون داد و همراهم وارد اتاق شد تا زمانی که در اتاق رو ببندم سنگینی نگاه نازی روی خودم حس میکردم ولی سعی کردم نسبت بهش بی اهمیت باشم   کلافه روی تخت نشستم و دستامو از دو طرف توی موهام فرو کردم که محیا روبه روم ایستاد و درحالیکه سرمو توی آغوشش میگرفت با لحن حرصی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 58

  بلند شد و همونطوری با بدنی برهنه که فقط و فقط با موهای بلند و پرش پوشیده شده بود به سمتم میومد رو به روم ایستاد و آروم و با ناز گفت : _بگو گوش میدم واقعا از من توقع داشت الان حرف بزنم ؟! اونم توی این وضعیتی که جلوم ایستاده ؟؟ دهنم مدام برای گفتن حرفی باز

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 57

  لبش رو گزید و جدی پرسید : _مطمعنی ؟؟! مطمعن ؟! یعنی واقعا میتونستم وجود اون زن رو کنار خودم تحمل کنم و کنار کسی کسایی که ازشون متنفرم نفس بکشم ؟؟ با اخمای درهم توی فکر فرو رفته و به یقه لباس آراد خیره شده بودم که دستی به پیراهنش کشید و گفت : _به چی اینطوری خیره

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 56

  اصلا چرا اومده روی تخت پیش من بخوابه ؟! این همه تخت بره جای دیگه ؛ عصبی لبامو بهم فشردم و سعی کردم خودم رو به خواب بزنم تا چیزی بهش نگم ولی مگه خوابم میبرد ؟! دلم آغوشش و امنیتی که پیشش داشتم رو میخواست و برای همین آروم و قرار نداشتم تا خود صبح پلک روی هم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 55

  _آره چون با هیچ چیزی نمیشه کنترلش کرد و قدیما هم بیست وچهارساعت خونه من پلاس بود از فکر اینکه توی گذشته همش دوتایی توی این خونه تنها بودن خون داشت خونمو میخورد پس بی اختیار نیم خیز شدم و عصبی پرسیدم: _قدیما ؟! یعنی چی ؟؟ مشغول تعویض پانسمانم بود که با این حرفم سرش رو بالا گرفت

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 54

  به هر سختی و جون کندنی که بود یه چیزی براش درست کردم با لذت غذا رو توی ظرف ریختم و بدون اهمیت به آشپزخونه ترکیده شده به طرف نازی قدم برداشتم تموم مدت که من مشغول کار تو آشپزخونه بودم اون بی توجه به تلوزیونی که جلوش روشن بود خیرم شده و پلکم نمیزد از طرز نگاهش ترس

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 53

  مثل بید به خودم میلرزیدم ولی تموم سعیم این بود که جلوی لرزش بدن و برخورد دندونام روی هم رو بگیرم ، چون اصلا دلم نمیخواست جلوی اون عوضی خودمو ضعیف نشون بدم صدای قدماش که به سمتم برداشته میشد توی اتاق پیچید که سرم رو کج کردم و از ترس زیادی که توی وجودم ریشه دونده بود شروع

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 52

  دست به سینه با اخم رو ازش برگردوندم تا زمانی که به خونه برسیم یک ریز حرف زد و بخاطر لباس زیر…ایی که خریده بود سر به سرم گذاشت و منم همینطوری الکی حرص میخوردم و یه جورایی آخراش دوست داشتم سر از تنش جدا کنم با رسیدن در خونه بی معطلی از ماشین پیاده شدم که شیشه سمتم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 51

  تقریبا داد کشیدم : _چی ؟؟؟؟؟ بی اهمیت از اتاق بیرون رفت و بلند گفت : _همون که شنیدی نکنه سمعک لازم شدی ؟؟ با فکر به اینکه من توی‌ این خونه تنها بمونم و معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد وحشت زده بلند شدم و دنبالش راه افتادم _وایسا ببینم منم میام به طرفم برگشت و‌ جدی گفت

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 50

    تقه ای به در اتاق زدم و حرصی صداش زدم _نازی میدونم اون تویی درو باز کن ببینم !! ولی دریغ از گفتن یه کلمه و بازم سکوت محض بود و بس !! _میخوام باهات حرف بزنم زود باش هرچی به در کوبیدم و یه جورایی التماسش کردم هیچ عکس العملی به حرفام نشون نمیداد و نادیدم میگرفت

ادامه مطلب ...