رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 94 4 (1)

7 دیدگاه
با ورودم به سالن خاتون که طبق معمول مشغول نظارت به کار خدمتکارا بود با دیدنم چشماش برقی زد و‌ سمتم اومد _قربونت برم الهی مادر !! نمایشی اخمامو توی هم کشیدم _عه خدانکنه خاتون رو به روم ایستاد و با لذت نگاهش رو‌ توی‌ صورتم چرخوند _باورم نمیشه بعد…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 93 0 (0)

4 دیدگاه
میدونستم بخاطر من خیلی ناراحته و این چندوقته زیادی فشار روش بوده ولی دست خودم نبود ، نمیتونستم سرحال طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده باهاش رفتار کنم چند دقیقه ای رو‌ کنارم موند و اینقدر موهامو نوازش کرد که بعد از مدت ها بیخوابی نفهمیدم چطور از دنیای اطرافم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 92 5 (1)

12 دیدگاه
زیرلب خدا نکنه ای زمزمه کردم فین فین کنان دماغش رو بالا کشید معلوم بود داره گریه میکنه چون با بغض لب زد : _مرگ من پاشو دو لقمه بخور دلم نمیخواست بیشتر از این ناراحتش کنم اون که گناهی نداشت این چند وقته هم خیلی باهام اذیت شده بود…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 91 5 (1)

2 دیدگاه
ظرف سبزی خوردن رو کنار بشقابم گذاشت _نه مادر چه عیبی فقط….. باقی حرفش نصف و نیمه گذاشت _فقط چی گُل بانو ؟؟ _هیچی بیخیال غذات رو بخور حس میکردم چیزی هست که نمیخواد بگه و داره ازم پنهون میکنه دهن باز کردم چیزی بگم که زهرا کنارم نشست و…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 90 4 (1)

2 دیدگاه
گُل بانو با ناراحتی نگاهم کرد _اینطوری نگو عزیزم خدا قهرش میاد کلافه سرمو به اطراف تکونی دادم _بیخیال … پاشو بریم داخل گُل بانو نگاهی به باغچه انداخت _داخل چرا ؟؟ وقتی باغچه به این خوبی اینجاست با تعجب نگاهمو توی باغچه تقریبا خشک و خالی چرخوندم _اینجا که…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 89 5 (1)

3 دیدگاه
سری تکون دادم _بله شوهر دارم !! خجالت زده چندقدمی عقب رفت _بخدا نمیدونستم دیدم تنها اومدید اینجا فکر…… باقی حرفش رو نصف و نیمه رها کرد و نگاه ازم دزدید حرفش رو با کنایه کامل کردم _فکر کردید مجردم دیگه …. بیخیال دستی به صورتش کشید و‌ شرمنده سرش…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 88 0 (0)

1 دیدگاه
لامپ روشن کردم ولی از پشت شیشه کوچیک و خاک گرفته پنجره چیز زیادی مشخص نبود ، چشمامو ریز کردم و‌ با دقت بیشتری خیره شدم برای ثانیه ای حس کردم سایه مردی رو دیدم دروغ چرا لرزی به تنم نشست و بی اختیار قدمی به عقب برداشتم من دختری…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 87 4 (1)

بدون دیدگاه
از قدیم ؟؟ یعنی چی ؟؟ چرا من چیزی یادم نمیاد پس ؟! اخمام توی هم کشیدم و گفتم : _داری سر به سرم میزاری زهرا ؟؟ _نه بخدا !! چشمام گرد شد _یعنی چی ؟! پس چطور من نفهمیدم ؟؟ اصلا کی هست ؟؟ زهرا موهاش پشت گوشش زد…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 86 5 (1)

2 دیدگاه
کلافه چشمامو بستم و زیرلب حرصی نالیدم : _لعنت به من !! درسته لعنت به من و به قلبم که اینطوری داره بی جنبه بازی درمیاره ، لبامو بهم فشردم و سعی کردم با مرور خاطرات بچگی و زجرهایی که کشیدم شعله خشمم رو دوباره شعله ور کنم اونا حق…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 85 0 (0)

4 دیدگاه
با بهت چندثانیه نگاهش کرد کم کم سرش رو بالا گرفت که با دیدن من انگار تازه متوجه شده باشه چه خبره جفت ابروهاش با تعجب بالا پرید صدای دست و سوت تولدت مبارک که بالا گرفت بدون اینکه نگاهش رو از من بگیره لبخندی مردونه کنج لبش نشست و…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 84 4 (1)

6 دیدگاه
سر کمد لباسی رفتم و دستم به سمت لباسا رفت ولی با یادآوری اینکه اینا هیچ کدومشون برای من نیست که بخوام جمعشون کنم و آراد برام خریده دستم توی هوا خشک شد نه نباید چمدون و چیزی با خودم ببرم که وقت رفتن شک برانگیز باشه و بفهمن همه…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 83 4.5 (2)

6 دیدگاه
صدای گرفته شبنم بود که اصرار داشت در رو براش باز کنم و به حرفاش گوش بدم _نازی باز کن درو ببینم !! توی سکوت توی خودم جمع شدم و هیچ چیزی بهش نگفتم که غمگین صدام زد و گفت : _ببخشید تقصیر من بود گفتم بیا بریم شام بخوریم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 82 5 (1)

2 دیدگاه
_آره همه چی آمادس فقط حواست باشه کسی متوجه نشه وگرنه بدبخت میشیم   چی ؟! یعنی چیکار میخوان بکنن که میترسه بدبخت بشه با هیجان از اینکه دارم یه چیزایی ازشون دستگیرم میشه و میتونم اینطوری نابودشون کنم   آب دهنم رو صدا دار قورت دادم و سرمو بیشتر…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 81 5 (1)

بدون دیدگاه
_اومدن اینجا آسونه ولی چرا فکر میکنی رفتن هم به این آسونیه ؟؟ یعنی چی ؟! یعنی نمیخواست بزاره برم ؟! به سمت برگشتم و عصبی غریدم : _چون میدونم کسی نمتونه مانع رفتنم بشه و در ضمن اگه میبینی تا اینجا اومدم بخاطر دیوونگی خودمه که فکر کردم آدمی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 80 4 (1)

6 دیدگاه
_با کسی کار دارید ؟؟ آب دهنم رو قورت دادم و وحشت زده به عقب برگشتم پوووف خدای من هیکلش رو ببین دو برابر منه ، میدونستم یکی از نگهبانای خونه آریاس کی بیرون اومده بود که من متوجه نشدم ؟! نمیدونم چند دقیقه بی حرف خیره بازوهای باد کرده…