رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 109 5 (1)

9 دیدگاه
دستمو توی هوا تکونی دادم و با صدایی که انگار از ته چاه بیرون میومد نالیدم : _خوبم فقط یکدفعه سرم گیج رفت _بیا بریم یه کم داخل بشین تا حال سرجاش بیاد در تایید حرفش سری تکون دادم و بی حال داخل روی تخت چوبی نشستم و سرم رو…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 108 4 (1)

7 دیدگاه
با نفس های بریده دستی به موهای خیس شده جلوی پیشونیش کشید و به عقب هُلشون داد _بایدم دیوونه بشم وقتی شوخی خرکی های تو تمومی ندارن به سمتم حمله کرد که با جیغ کوتاهی که کشیدم دور دیگه ای دور حوض چرخیدم چشم از هم برنمیداشتیم و درگیر هم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 107 5 (1)

6 دیدگاه
با دیدن مقداری میوه توی ظرف کوچیکی چشمام برقی زد و ظرف رو برداشتم و بی معطلی همونجا روی زمین نشستم و شروع کردم به خوردنشون با چشمای بسته هر تیکه از کیوی که توی دهنم میزاشتم آنچنان لذتی میبردم که هر کی میدیدم فکر میکرد دارم چی میخورم بعد…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 106 5 (1)

5 دیدگاه
اون داد و بیداد میکرد ولی من انگار کر شده باشم توی دنیای دیگه ای سیر میکردم همش ذهنم حول و هوش آراد میچرخید که دروغا و بازی های من چه بلایی سرش آورده بودن بدون اهمیت به سرزنش هاش ، گوشی رو توی دستای لرزونم محکم گرفتم و با…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 105 5 (1)

9 دیدگاه
بالاخره به حرف اومد و گفت : _ولی شنیدم انگار حالش خیلی بده و مشکلی داره چون اصلا از اتاقش بیرون نمیاد فقط هر از گاهی دکتر میاد بهش سر میزنه هر کلمه ای که میگفت نفسم تنگ و تنگ تر میشد و حس میکردم چطور دارم خفه میشم دستمو…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 104 5 (1)

10 دیدگاه
قاشق رو داخل کاسه گذاشت و با تعجب گفت : _چی ؟؟ بو ؟؟ دستمو جلوی دماغم گذاشتم و با صورتی درهم سری تکون دادم _آره بوش خیلی بده !! چشماش گرد تر از این نمیشد با تعجب کاسه رو جلوی دماغش گرفت و شروع کرد پشت سر هم بو…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 103 5 (1)

6 دیدگاه
میدونستم همه حرفاش به شوخی و از ته دلش نیست و برای اینکه سر به سرم بزاره اینطوری میگه ولی نمیدونم اون لحظه چه مرگم شده بود که الکی عصبی شده و نمیتونستم خشمم رو کنترل کنم چون یکدفعه درست عین دیوونه ها سر جام نیخیز شدم و با اخمای…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 102 5 (1)

12 دیدگاه
با درد خم شدم و شروع کردم به پست سرهم عوق زدن ، طوری که هرچی خورده و نخورده بودم بالا آوردم و تازه بود که راه تنفسم آزاد شد با نفس نفس دستمو جلو بردم و شیر آب رو‌ باز کردم و مشت پر آبی به صورتم پاشیدم ،…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 101 2.5 (2)

5 دیدگاه
اول چون حرف نمیزدم و از نقشه هام برای کسی نمیگفنم چون نمیخواستم همه چی لو بره ولی الان که همه چی تموم شده بود برام مهم نبود کسی بفهمه یا نه !! مخصوصا امیری که الان بهش احتیاج داشتم که برام کاری انجام بده و باید دیدش رو‌ نسبت…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 100 4 (1)

4 دیدگاه
درست عین دیونه ها سرمو به اطراف تکونی دادم و ناباور زمزمه کردم : _نه نه داری دروغ میگی !! با تمسخر گفت : _کدوم قسمتش به مذاقت خوش نیومده که میگی دروغه ؟! هووووم ؟؟ عصبی دستی به اشکای روی گونه هام کشیدم و‌ پسشون زدم _آراد هیچ وقت…
رمان عشق ممنوعه استاد

عشق ممنوعه استاد پارت 99 4 (1)

9 دیدگاه
واااای نکنه اشتباهی توی سیم کارت ذخیرشون کردم و موقعی که درش آوردم و شکستمش دیگه هیچی توی حافظه اصلی خود گوشی نمونده وا رفته روی زمین نشستم و گیج و منگ به گوشی کهنه و قدیمی توی دستم خیره شدم ، من احمق حالا باید چیکار میکردم ؟! نمیدونم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 98 4 (1)

3 دیدگاه
سعی کردم به آرامش دعوتش کنم پس دستمو جلوش گرفتم و گفتم : _نه تا زمانی که ندونن کجام هیچ خطری نیست !! با استرس دستی به پیشونیش کشید _وااای مگه تو دیوونه ای دختر که با همچین آدمایی درمیفتی ؟؟ _میخوای بزارم گند بزنن به محله و همه رو…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 97 4 (1)

1 دیدگاه
هنوز قدم از قدم برنداشته بودیم که صدامون زد _اول بگید کجا بعد برید؟! نیم نگاهی به زهرا انداختم بلکه دروغی چیزی سرهم کنه ولی اونم گیج تر از من فقط داشت بِرُ بِر منو نگاه میکرد به اجبار لبخند دستپاچه ای روی لبهام نشوندم و به دروغ خطاب به…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 96 4 (1)

2 دیدگاه
هنوز داشت غُر میزد که در باز شد با دیدن من حرف توی دهنش ماسید و‌با تعجب لب زد : _تویی ؟؟ مگه نگفتی نمیتونی بیای خونمون دستپاچه به دروغ گفتم : _آره خیلی کار داشتم ولی چون حوصله نداشتم فعلا بیخیالشون شدم کنایه وار آهااانی زیرلب زمزمه کرد و‌…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 95 5 (1)

3 دیدگاه
مطمعن بودم از زور ضعف بیهوش میشدم چون چیزی دیگه توی معده ام باقی نمونده بود که بالاش بیارم با نفس نفس مشتم رو پُر آب کردم و‌ با تموم قدرت توی صورتم پاشیدم چندبار پشت سرهم این کارو تکرار کردم از سردی بیش از حد آب برای ثانیه ای…