رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 12 3 (2)

1 دیدگاه
    مطمئنم صدام وحشتناک گرفته. تک سرفه‌ای می‌زنم تا صدام باز شه. با صدایی آروم جواب می‌دم:   – حرف می‌زنیم باهم… تو خوبی؟   پوزخند می‌زنه. خب دمش هم گرم که نکشید زیر گوشم. جلوی کافه نگه می‌دارم و از ماشین پیاده می‌شم. پریسا هم پشت سرم میاد.…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 11 3.7 (3)

1 دیدگاه
    نگاهش روی من می‌شینه. ” هوم ” خفه‌ای توی گوشی می‌گه. سرم رو پایین می‌ندازم و گوشم رو تیز می‌کنم‌. صدای شخص پشت خط رو نمی‌شنوم. امیر می گه:   – حالا فردا دیگه انشاالله…   کف دستشو روی صورتش می‌کشه و کلافه قبول می‌کنه:   – باشه……
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 10 3.7 (3)

1 دیدگاه
    پشت در تراس می‌ایستم. آروم در رو هول می‌دم و از لای در بهش نگاه می‌کنم. کلافه توی تراس قدم‌رو می‌زنه و دستشو تند و تند توی موهاش می‌کشه.   – گفتم زنگ نزن نگفتم؟   منتظر می‌مونه دختره جوابشو بده. اولین باره تو زندگیم که احساس می‌کنم…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 9 1 (1)

بدون دیدگاه
    – تو اتاق خوابیده… الان بیدارش می‌کنم صبحونه بخوره.   مشتمو روی تشک می‌کوبم.   – بزنه تو کمرت… ریا کار خانم. صبحونه؟ هه… اگه ننه‌م نیومده بود که سنگم نمی‌ذاشتی جلوم. عفریته!   میاد تو اتاق و در رو پشت سرش می‌بنده. سرمو بلند می‌کنم و بدنمو…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 8 1.5 (2)

1 دیدگاه
    از ترس در اتاق رو قفل کردم و مثل بدبختا پشت در چنبره زدم. دیگه کم کم آفتاب داره بیرون میاد و امیر برای بار هزارم از پشت در التماس می‌کنه:   – نامسلمون… یه بالشت بده بهم حداقل! پتو هم نمیخواد خبر مرگم. فقط یه بالشت بده.…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 7 1 (3)

2 دیدگاه
      مامان نیشگون ریزی از بازوم می‌گیره و با چشم و ابرو به دیارا اشاره می زنه. یعنی جلوش درست رفتار کنم. طفل معصوم نمی‌دونه اوضاع خیلی خیط تر از این صحبتاس!   با زور دیارا رو می‌کشن وسط که برقصه. با چشمای مشتاق بهش خیره می‌شم. خدا…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 6 2.5 (2)

3 دیدگاه
    (امیر)   فیلمبردار می‌گه با لبخند به دسته گل داخل دستم نگاه کنم. در حالی که می‌خوام سرش رو از تنش جدا کنم، حرصی، طوری به دسته گل زل می‌زنم که انگار اگه دستم برسه تک تک برگاشو می‌کنم.   در باز می‌شه و یه خانوم دیارا رو…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 5 2 (3)

5 دیدگاه
  سرشو می‌چرخونه و چشمای خمارشو بهم می‌دوزه.   – من الان دقیقاً چه غلطی می‌تونم بکنم؟   بی اختیار چشمام تر می‌شه. راست می‌گه. هیچ کاری از دست هیچ کدوممون برنمیاد. یعنی کلاً توی خانواده‌مون، روی حرف بزرگ تر ها نمی‌شد حرف زد. واسه همینم بود که هم من…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 4 2 (3)

6 دیدگاه
    دست به سینه و طلبکار، به زن روبروش نگاه می‌کنه.   زن صاحب مزون با تعجب به قیافه‌ی میرغضبی دیارا زل می‌زنه.   من پیش قدم می‌شم و شروع به حرف زدن می‌کنم:   – سلام وقتتون به خیر. جدید ترین لباس عروس هاتون رو می‌خوایم. لطف کنید…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 3 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    مصنوعی می‌خندم.   – چیزی نشده دایی جان… سایه دیدم احساس کردم گربه اومده داخل.   امیر نفسش رو صدادار بیرون می‌فرسته و مثلا با خیال راحت می‌گه:   – نگرانمون کردید دیارا خانوم. خداروشکر چیزیتون نشده.   دندون قروچه می‌رم و با لبخند زورکی می‌گم:   –…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 2 2.5 (2)

7 دیدگاه
    درحالی که یه صدایی توی مغزم می‌گه:   – حالا وقتشه شمر بازی های این همه سالش رو رو کنی.   دوستانه لبخند می‌زنم.   – پس الان بریم بیرون من بگم متاسفانه باهم تفاهم نداریم و تو یه فاز دپ و چسناله بگیری و مثل همیشه تمام…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 1 1.8 (5)

1 دیدگاه
    (دیارا)   پشت اپن می‌ایستم و همونطور که دستم رو زیر چونه‌م زدم، به مراسم مضحک راه انداخته شده نگاه می‌کنم.   دایی می‌گه:   – ما که غریبه نیستیم…   مامان تعارف می‌کنه:   – بفرمایید داخل خان داداش. خونه‌ی خودتونه…   چشمم به قیافه‌ی تخس امیر…