رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 9 0 (0)

بدون دیدگاه
    بدون اینکه پلک باز کند، جواب می‌دهد   – تو روح خشایار و دار و دسته‌ش… حال چرخیدن تو خیابونا تو این هوای گند و ندارم، همین‌جا می‌مونم.   رهام نزدیک‌تر می‌شود و او از گوشه‌ی چشم نگاهش می‌کند   – تنها می‌خوام منتظر بمونم رهام، تو برو…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 8 0 (0)

1 دیدگاه
    اخم بزرگی بین ابروهایش می‌نشیند…   – نگفتم، چون فسخ نیست.   رهام با گنگی علتش را می‌پرسد و اما امید بدون اینکه جوابی به سؤال پر حیرت رهام بدهد، دستور می‌دهد   – فردا می‌ریم بندر، بگو هواپیما رو آماده کنن.   می‌گوید و تماس را قطع…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 7 0 (0)

بدون دیدگاه
    از در فرعیِ ویلای رهام خارج می‌شود و مرد قوی هیکلی که کنار خروجی منتظرش بود، خیلی سریع چتر مشکی رنگ را روی سرش می‌گیرد.   همانطور که با چشمان باریک شده سیگارش را آتش می‌زند، رو به مرد می‌پرسد.   – خبری نشده؟!   مرد صدایی صاف…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 6 5 (1)

بدون دیدگاه
    کاش حسام اذیتم می‌کرد… کاش توی آن خانه‌ی چوبی می‌ماندم و زیر دست حسام جان می‌دادم.   آرامش بیشتر خودش را سمتم می‌کشد و من، یقه‌ی مانتویم را که دکمه‌هایش کنده شده، بیشتر بین مشتم می‌فشارم.   – چی شده قربونت برم؟ داری می‌ترسونی من‌و… خبر کنم مامان…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 5 0 (0)

2 دیدگاه
    کف دستم را محکم روی گونه‌ام می‌کوبم و صدای لرزانم بالا می‌رود.   – بیدار شو آلا… بیدار شو…   هق می‌زنم و دیگر اهمیتی ندارد اگر صدایم توسط نگهبان کنار در شنیده شود… پاهایم جانی برای ادامه دادن ندارند و نفس نفس می‌زنم از حجم دردی که…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 4 5 (1)

بدون دیدگاه
    بی توجه به داد و فریادهای من و فحش و ناسزاهایم، تن کریه‌ش را روی تن ظریفم تکان می‌دهد و من از درد نفسم می‌رود…   او از شدت شهوت نفرت انگیزش نفس نفس می‌زند و من نفسم بالا نمی‌آید از شدت حقارت و درد…   نمی‌دانم ثانیه‌های…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 3 5 (1)

بدون دیدگاه
    با چشم‌های گشاد شده، بین فضای نیمه تاریک آشپزخانه نگاهش می‌کنم و برق نگاه آبی رنگش تمام تنم را می‌لرزاند…   می‌خندد و بدون تعادل روبرویم روی زانویش می‌نشیند…   – سنجاب کوچولوی من فکر کرده می‌تونه من و بپیچونه؟   دهان باز می‌کنم چیزی بگویم و اما…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 2 0 (0)

1 دیدگاه
    صداها بالاتر می‌رود و صدای حسام بین عربده‌ی مرد گم می‌شود   – اون خواهر نمک‌نشناست به خاطر این ریغو رید تو سر تا پای من؟   درگیری پیش می‌آید، این را از صداهای ناجوری که از بیرون ماشین می‌آید می‌فهمم و اما اصلاً دلم نمی‌خواهد از ماشین…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 1 0 (0)

1 دیدگاه
  مقدمه:   و زنها تمام دردهایشان را در آغوش مَرد دلخواهشان فراموش می‌کنند …!   مردها این سخت هاي‌ شکننده ؛ گاهی فهمیدن‌ می خواهند … فهمیدن !   ‏بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود …     ~~~~~~~~~~   نفس‌هایم توی آن فضای تنگ، تنگ‌تر می‌شود…