رمان آووکادو پارت 9
بدون دیدگاه
بدون اینکه پلک باز کند، جواب میدهد – تو روح خشایار و دار و دستهش… حال چرخیدن تو خیابونا تو این هوای گند و ندارم، همینجا میمونم. رهام نزدیکتر میشود و او از گوشهی چشم نگاهش میکند – تنها میخوام منتظر بمونم رهام، تو برو…