رمان آووکادو پارت 56
بدون دیدگاه
سرم را به چپ و راست تکان میدهم – نمیکشه… مامانم نمیذاره. با پوزخند سرش را تکان داده و صاف میایستد… خودم به گفتهام اطمینان ندارم، چه برسد به اویی که تنها یک گوشهی کوچک از ماجد را دیده بود. قطعا من به تنهایی قربانی…