رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 56 5 (1)

بدون دیدگاه
  سرم را به چپ و راست تکان می‌دهم   – نمی‌کشه… مامانم نمی‌ذاره.   با پوزخند سرش را تکان داده و صاف می‌ایستد… خودم به گفته‌ام اطمینان ندارم، چه برسد به اویی که تنها یک گوشه‌ی کوچک از ماجد را دیده بود.     قطعا من به تنهایی قربانی…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 55 5 (2)

5 دیدگاه
  **** درد طاقت فرسای گردن و کمرم باعث می‌شود چهره در هم کشیده و تکانی به تن کوفته‌ام بدهم.   پلک باز می‌کنم و با ناله خودم را روی سرامیک‌ها بالا می‌کشم. تمام شب را با ترس و وحشت آمدن او پشت در سپری کرده بودم.   با آه…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 54 4.5 (2)

11 دیدگاه
      – برو بالا…   دخترک لب‌هایش را روی هم می‌فشارد و بدون زدن هیچ حرفی سمت پله‌ها قدم برمی‌دارد و امید کلافه گوشه‌ی چشمانش را می‌فشارد.   حق با رهام بود… داشت از امید شایگان بودنش فاصله می‌گرفت و علتش همین دخترک مدرسه‌ای بچه‌ سال بود.  …
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 53 5 (1)

5 دیدگاه
  – فقط داری حالم رو به هم می‌زنی…   تو گلو می‌خندد و بعد از گرفتن گاز ریزی از لاله‌ی گوش دخترک، بلافاصله عقب می‌کشد تا بیشتر از این باعث وحشتش نشود.   – بخور غذات رو… تا فردا عصر پیش من می‌مونی. بعدش هم…   نیشخند می‌زند و…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 52 5 (1)

7 دیدگاه
    چشمان دخترک گرد می‌شود و امید با تفریح به آن چشمان خاکستری گشاد شده نگاه می‌کند.   – نترس قرار نیست بدزدمت… انگار تا حالا نفهمیدی من اهل دردسر درست کردن واسه خودم نیستم!   آلاله با عصبانیت کف دستش را روی میز می‌کوبد و با صدای بلند…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 51 5 (3)

7 دیدگاه
    با صدای جیغ بلند دخترک پلک باز می‌کند و با چهره‌ای اخم‌آلود نگاهش را سمت تخت می‌کشد…   اصلاً متوجه هجوم خواب نشده بود و خودش هم نمی‌دانست کی تسلیم سنگینی چشمانش شده است.   روی کاناپه‌ی تنگ و کوچک نیم‌خیز می‌شود و عضلات گرفته‌اش باعث کورتر شدن…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 50 5 (3)

6 دیدگاه
  موهای بلند و مواج آلاله را کنار می زند و بار دیگر نگاهش را روی چهره ی رنگ پریده و معصومش می چرخاند.   – متأسفم ولی جز من هیچ راهی نداری دختر مدرسه ای… همه ی اون راه های دیگه رو خودم از روی زمین برمی دارم.  …
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 49 5 (1)

7 دیدگاه
  گفته بود قرار است آوار شود بر سر ماجد! تنم بیشتر می‌لرزد و اینبار قرار بود چه گندی بزند؟   سرم ویتامینه‌ی بد رنگی که به دستم وصل است را از رگم جدا می‌کنم و از روی تخت پایین می‌روم.   اما میان راه با دیدن خودم توی آینه‌ی…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 48 3.7 (3)

7 دیدگاه
    هق می‌زنم و با گریه جیغ می‌کشم   – به زور بود… اون بهم تجاوز کرد.   گریه می‌کنم و اما به خاطر کشیده شدن ریشه‌ی موهایم، توسط او، نمی‌توانم چهره‌اش را ببینم.   – من نمی‌خواستم… اون عوضی به زور بهم تجاوز کرد.   نمی‌بینمش اما واضح…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 47 5 (1)

6 دیدگاه
    کنار اسکله ماشین را متوقف می‌کند و نگاه من از روی لنج‌ها و دریای نارنجی رنگ غروب آفتاب می‌گیرم.   – چرا اومدیم اینجا؟   بدون حرف در را باز می‌کند و پیاده می‌شود. ماشین را دور می‌زند و در سمت مرا باز می‌کند که خودم را عقب…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 46 5 (1)

8 دیدگاه
  اینبار پوزخندش را صدادار می‌کند تا به گوش آلاله برساند و با تفریح می.پرسد   – موش کوچولوی من و تو خونه حبس کردن؟! می.خوای بیام از اون سوراخ موش بیرونت بکشم خوشگلم؟!   – ازت متنفرم امید شایگان… از خودمم هم به خاطر حضور نحس تو توی زندگیم…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 45 5 (1)

5 دیدگاه
  قدم جلو برمی‌دارد… نه ماجد و چشمان خونبارش برایش مهم است، نه شناخته شدنش…   تنها چیزی که مهم است این دو روزی است که حسی مانند خوره به جانش افتاده.   – پرسیدم آلاله کجاست؟   ماجد از پشت پیشخوان بیرون می‌آید، پیشبندی خونی به تنش بسته است.…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 44 5 (3)

2 دیدگاه
    به تفاوت به رگبار جمله‌های رهام، دستور حرکت به راننده می‌دهد… بدون اینکه فکر کند قرار است آشوبی که به راه انداخته، چه کاری با دخترک چشم خاکستری عاصی بکند.   می‌رود آن سوی کوچه، ماجد با تمام عصبانیتش، مرجان را لال می‌کند و بازوی دخترک تازه به…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 43 5 (2)

8 دیدگاه
    همان نفس نصفه و نیمه هم می‌رود… تنش یخ می‌زند و قلبش اما نمی‌زند…   داشت در مورد او حرف می‌زد؟! در حیاط خانه‌شان که به دست ماجد باز می‌شود روح از تنش جدا می‌شود….   حس می‌کند کسی دنیا را از زیر پاهایش می‌کشد و او برای…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 42 5 (1)

3 دیدگاه
  فراز گوشه‌ای می‌ایستد و امید پای روی پایش را عوض می‌کند. نگاهش را بند چشمان سیاه و ریز ماجد می‌کند و بی مقدمه لب می‌زند.   – می‌دونم شصت میلیون به حسام اخباری بدهکاری.   اخم ماجد کورتر می‌شود. از این که یک مرد جوان و چهره‌ای آشنا بدهی‌اش…