رمان تارگت پارت 55
یه طرف صورتش و می تونستم ببینم ولی همونم پر خون بود و منشائش زخم روی پیشونیش بود که هنوز ازش چکه چکه خون می زد بیرون.. آب دهنم و قورت دادم و با ترس و لرز از اینکه بلای وحشتناکی سرش اومده باشه صداش زدم: – میران؟ می شنوی صدام و؟ تو همون حالت با چشمای بسته فقط