رمان تارگت

رمان تارگت پارت 356 4 (4)

3 دیدگاه
          خیره به زمین لب زد: – قصد ناراحت کردنت و ندارم.. ولی حالا تا این جاش و گفتم و قراره علت این دشمنی رو برات بشکافم.. اینم باید بگم که شیش ماه توی کما بودم و یک سال بعدشم درگیر عوارض این بیهوشی طولانی مدت..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 355 4 (4)

22 دیدگاه
          صاف نشست و یه دستش و روی رون پاش مشت کرد و من سریع نگاهم و به انگشتای خودم دوختم تا یه بار دیگه با دیدن دستاش.. ذهنم اون دست های لعنتی و رگ های برآمده روش و به یادم نیاره.. – می شناختمش.. تو…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 354 4 (4)

5 دیدگاه
          دستاش و رو میز قلاب کرد و سرش و با تاسف تکون داد: – هر بار ناامید تر می شدم و استاد تقوی هم که حالم و می دید.. کلافه می شد از این که چرا دارم انقدر واسه به دست آوردن دلت وقت می…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 353 3.7 (3)

5 دیدگاه
          جوری پوزخند زد که حس کردم افکار و عقاید اون موقع اش الآن به شدت در نظرش مسخره اس: – به ظاهر حرفاش و تایید می کردم و وقتی پیش هم بودیم.. جوری وانمود می کردم که دارم به حرفا و برنامه هاش درباره کار…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 352 4 (4)

5 دیدگاه
        – مگه قبلاً کی هم و دیده بودیم و چی بینمون گذشته بود که انقدر دیدتون به من منفیه؟ من.. من هم از طریق دوستم.. هم خودم یادم افتاد که شما.. وقتی اون سالی که ما رفتیم دانشگاه ترم آخر بودید.. ولی هر چی فکر می…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 351 4 (4)

7 دیدگاه
          پوزخندی زد و مشغول بازی با نمکدون و سر دادنش روی شیشه میز شد و من.. عجیب حس می کردم که این فقط یه ترفنده که سعی داره باهاش استرسش و مهار کنه.. – حرف هام.. حداقل اون قسمتی که به تو مربوط می شه..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 350 5 (3)

6 دیدگاه
          فقط داشتم نگاهش می کردم.. حرفی به ذهنم نمی رسید.. لزومی هم نداشت حرفی بزنم.. خودش باید می فهمید توضیحاتش انقدر گیج کننده اس که هیچ کس نمی تونه درکی ازشون داشته باشه و بدون سوال پرسیدن من جواب بده.. ولی بعد از چند دقیقه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 349 4 (4)

18 دیدگاه
          بازم بدون حرف ماشین و کشید کنار.. انگار تعجبش از رفتار من خیلی بالا زده بود که می خواست زودتر بفهمه دلیل این کارام چیه.. هرچند که باید تا الآن یه حدس هایی می زد.. از تو کیفم.. برگه امتحانی رو درآوردم و همونطور که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 348 5 (3)

6 دیدگاه
          تا این که بدون شنیدن اسمم.. چشمم به برگه ای خورد که روی میزم قرار گرفت و به محض دیدن نمره کاملی که پایین برگه خورده بود.. هم حرکت پام متوقف شد و هم.. واسه چند ثانیه همه علائم حیاتیم از کار افتاد! با نفس…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 347 3.6 (5)

6 دیدگاه
          با یاد استاد علی عسگری که بعد از اون روز جلوی ایستگاه مترو.. دیگه برخورد مستقیمی با هم نداشتیم و سر کلاس ها هم مثل قبل مدام بهم خیره نمی شد و کلاً رفته بود تو فاز یه استاد معمولی و با من مثل بقیه…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 346 5 (3)

8 دیدگاه
          وسط بغض و ناراحتی از حال بد دوستم بی اختیار خندیدم و گفتم: – شدی از اون آدمای سمجا! بابا شاید پسره نمی خوادت.. تو چه گیری دادی که حتماً باهات ازدواج کنه؟ اونم خندید و با پررویی گفت: – غلط کرده مگه دست اونه!…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 345 5 (2)

4 دیدگاه
          * – گوشی و یه کم بگیر عقب بذار واضح ببینمت دیگه.. چرا دوربین و می کنی تو یه جات؟ در جواب تشر آفرین.. با اکراه گوشی و از صورتم فاصله دادم و دستی لا به لای موهام کشیدم.. در واقع هر وقت با اصرار…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 344 4 (4)

14 دیدگاه
        وقتی حرفش و ادامه نداد.. سرم و با درموندگی به چپ و راست تکون دادم و نالیدم: – چرا؟ – چون قرار بود این ترم.. من استاد اون درس بشم و تو.. چاره ای نداشتی جز این که اون درس و با من برداری! – چرا…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 343 5 (3)

8 دیدگاه
          یه نفری که شاید چشم انتظار بود ولی.. هیچ سهمی از نگرانی های من نمی تونست داشته باشه و منم دیگه فرصتی نداشتم تا اون مهربونی ها رو براش جبران کنم! – بگیر دیگه! با تشرش دستم و دراز کردم و آبمیوه رو گرفتم.. اونم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 342 4.3 (4)

17 دیدگاه
          نگاهم برگشت سمت پاهام که که شاید حرکت نمی کردن ولی.. وزنم و روی خودشون نگه داشته بودن و میران.. دیگه حتی از اینم محروم شده بود. اگه می خواست این زندگی رو قبول کنه.. دیگه فقط باید برای بلند شدن از عصا کمک می…