رمان حورا پارت 148
13 دیدگاه
با خداحافظی سریعی که از کیمیا کردم، سوار اژانس شده ادرس سالن کوچکی که برای عقد، خانوادهی وحید گرفته بودند را دادم. چقدر لاله تلاش کرد که لباسم را ببیند، انگار به جانش بسته بودند که اگر لباس من را نبیند خواهد مرد! چندین بار هم کیمیا…