رمان دختر نسبتاً بد (بهار ) Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان دختر نسبتاً بد (بهار )

رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت آخر

بجای عمو و زن عمو، من و نیما بودیم که اون دوتا رو تا دم در همراهی کردیم. ماشین جدید خریده بودن و مهناز دل خوش به همین ماشین کلی کلس میرفت. نیما خطاب به نوید گفت: -مبارک باشه! لو ندادی که شیرینی ندی! مهناز با غرور خندید و گفت: -دیگه چیزی که هر ماه عوضش میکنی که شیربنی دادن

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 119

مهناز که درست همون لحظه مهناز اومد داخل خیره شدم. شدت تغییرات ظاهریش شگفت زده ام کرد. موهای لیت شده.فیلر لب… چشمهایی که لنز بودن! البته… همیشه به خودش می رسید ولی اینبار بیشتر از همیشه! دستشو با ناز تکون داد و گفت: -سلم به همگی! لبخندی نثارش کردم و گفتم: -سلم مهناز جون! لبخندی تصنعی زد و پرسید: -چطوری

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 118

نیما زنگ رو فشرد و چند دقیقه بعد صدای مادرش به گوش هردوی ما که باوجود یه سری توافقات همچنان داشتیم سر اسم چک و چونه میزدیم به گوشمون رسید: “بله !؟” نیما دست از معرفی اسم با حرف نون برداشت و گفت: -ما هستیم ننه ! مادرش تا صدای نیمارو شنید با ذوق و اشتیاق گفت: ” دورت بگردم

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 117

تربیت و بزرگتر شدنش رو قراره بکشی! چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: -خیلی زرنگیاااا…اینو میگی که پیشاپیش بگی همچی گردن من! لپمو کشید و گفت: -دیگه قضیه رو داستان دارش نکن! لب گزیدم و سرمو بردم عقب و دستمو روی لپم کشیدم و آهسته مالیدمش و خیلی آروم گفتم: -نیماااا…زشته … چپ چپ نگام کرد و پرسید: -تو چرا

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 116

لبخند زدم و گفتم: -شب تو هم بخیر… من چمشهام رو بلفاصله روی هم گذاشتم اما اون که انگار انتظاری غیر از این داشت پرسید: -بهار… با همون پلکهای روی هم گذاشته شده جواب دادم: -هووووم غیرمعمولی و متعجب پرسید: -جدی جدی میخوای بخوابی !؟ جون اینو پرسید فورا چشمهام رو وا کردم و بعد هم جواب دادم: -نباید بخوابم!؟

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 115

اینو گفتم و دوباره دراز کشیدم و باز پتو رو تا زیر گلوم بال آوردم و نگه داشتم. لبد دختره از این چشم رنگی های مو بلوند بود که خط سینه هاشون مشخص و کلی گرونبد خوشگل از گردن سفیدشون آویزون و… از اونا که موهاشون موج دارن و چشمهای آبیشون زیر مژه های مشکی رنگشون خودنمایی میکنه! دستمو به

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 114

دیگه سوالی نپرسید ودر عوض شوخ طبعانه گفت: -فکر کنم دیگه بهتر باشه بریم! زیادی هم نباس تنهاشون گذاشت! دردسر میشه!بریم؟ خندیدم و گفتم: -آره بریم! پک آخر رو به سیگارش زد تا اثبات کنه دلش میخواد بازم به کشیدن و اتمام اون نخ وینستون قرمز ادامه بده اما گویا اون ترجیح میداد زودتر بریم. انداختش زیر پا و بعداز

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 113

پگاه سگرمه هاش زو زد توی هم و با اخم گفت: -کارتون بد بود…باید از همون پنجره پرتش میکردی بیرون! نمیدونم چرا هر ماجرای این جوری ای منو یاد خودم مینداخت. هر چند در تلش بودم تا گذشته ی خودم رو فراموش بودم اما موفق نبودم. مثل الن… شنیدن این خاطره باعث شد به روزایی فکر کنم که مهرداد پنهونی

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 112

این بی حوصلگی و خستگیش غیر طبیعی بود. شده بود شبیه اون روزایی که یهو دچار افسردگی میشد و حتی کارش به دکتر و آمپول آرامشبخش می رسید. بلند شدم تا غذارو آماده کنم. اون چنان بی حوصله بود که برخلف همیشه حتی تو چیدن میز هم کمک نکرد. دستشو گداشته بود زیر چونه اش و به سالدی که درست

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 111

شونه هاش رو بال انداخت و گفت: -نمیدونم دیگه اون مشکل توئہ…من گفتنی هارو گفتم! چپ چپ نگاهش کردم.گویا علوه بر جنسیت موضوع خوشگلی بچه و اخلق رو هم باید به مشکلت اخیر خودم اضافه میکردم. سرمو از رو سینه اش برداشتم و گفتم: -یعنی چی مشکل منه !؟ ریلکس جواب داد: -یعنی مشکل توئه! کنج لبمو دادمبال و گفتم:

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 110

تو گلو خندید و بعد دست نوازشی روی سرم کشید و جواب داد: -آره عزیز دلم…. چقدر شنیدن جمله ی عزیز دل از دهن اون شیرین بود. نمیدونم چرا… اما این کلمات شنیدنشون فقط فقط از طرف اون منو اینطور هیجان زده و خوشحال میکرد.شاید چون کم کم داشتم شدیدا علشقش میشدم. عاشق و دلبسته. شاید هم چون اون کل

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 109

از اینکه قرار بود یه روز بدون پگاه سر بشه خیلی هم احساس خوبی نداشتم. با کارهای خونه خودمو سرگرم کرده بودم اما حتی حین انجام همونهاهم ناخوداگاه باخودم در مورد پگاه سوتی میدادم! مثل وقتی که واسه پختن ناهار بدون اینکه حواسپ به نبودن پگاه باشه بلند بلند و به گمون اینکه تو رو به رو تلویزون لم داده

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 108

رو تنم خم شد و من این خم شدن و سنگینی حضورش رو کامل احساس کردم. لبهاش چسبیده شدن به پوست لپم و چنددقیقه ای بی حرکت تو همون حالت موند. لبهاش گرم بودن…گرم و نرم. منو بوسید کقتی که تقریبا بین خواب و بیداری گیر بودم. مشامم از بوی ادکلنش پر شد.رغبت نکردم چشمهام رو باز نگه دارم و

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 107

لذت بردم از شنیدن حرفش و مشتاقانه شروع کننده ی یه بوسه ی پر ولع و اتیشی شدم. به تلفی تمام لحظه هایی که دلم میخواست ببوسمش و در دسترس نبود. به تلفی تمام لحظه هایی که هوسص رو کرده بودم و دنبال فرصت بودیم. همزمان، حین خوردن لبهاش، دستهامو بردم پایین پیرهنش و با گرفتن دو طرفش آروم آروم

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 106

سرش رو به آرومی تکون داد و همچنان در حینی که به نوازش صورت من ادامه میداد گفت: -دخترا احساسی ان…نمیگم اگه یه پسر به جای اون تو همچین شرایطی قرار داشت کمتر اذیت میشد ولی خب دخترها ممکنه آسیب بیشتری ببینن صوصا توی این جامعه ی بد! مکث کرد…حس کردم رفت تو فکر و بعد هم پرسید: -نظرت چیه

ادامه مطلب ...