رمان عشق ممنوعه استاد Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت آخر

  – چی ؟؟ با لبخند تلخی گوشه لبم خیره اش شدم معلوم بود هنگ کرده و حرفمو باور نداره – میخوام برای همیشه از این شهر برم و همه چی رو از نو شروع کنم – دیووووونه شدی؟؟؟؟؟ – آره چون از طرفی تحمل دیدن اون زن به اصطلاح مادر رو ندارم و از طرف دیگه… میخوام از هرچی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 183

  تشخیص اینکه چه آزمایشی گرفتن سخت نبود ولی باید مطمعن میشدم با این فکر سمت همون اتاقی که ازش بیرون اومدن رفتم و با هزار جور خواهش و التماس و دوز کلک کاری کردم تا بالاخره بهم گفتن چه آزمایشی گرفتن آزمایش بارداری بود اونم با جواب مثبت پس آورده بودتش تا از صحت حرفاش مطمعن بشه چیزهایی که

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 182

  با دیدنشون کنار هم ، نفسم گرفت و کیف دستی از بین دستای لرزونم پایین کف ماشین افتاد راننده که متوجه حال بدم شد به سمتم برگشت – حالتون خوبه خانوم ؟؟ از شدت ناراحتی پشت پلکم شروع کرده بود به تند تند پریدن – خوبم !! – ولی رنگ و روتون پریده بی اهمیت به حرفش ، زبونی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 181

  – تو که گفتی اینجاست پس چی شددددددددد مردک ها ؟؟ وحشت زده به لُکنت افتاد : – آقا بخدا هر روز میومد اینجا و مشکوک میزد اینقدر فشار روم بود که ناخوداگاه دستم بالا رفت تا محکم توی صورتش بکوبم با ترس چشماش رو بست و توی خودش جمع شد دستم روی هوا مشت شد و عصبی پایین

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 180

  – بحث ما به تو مر…. باقی حرفم با دیدن صورت آرام و ریلکسش توی دهنم ماسید ، این الان چرا اینقدر آرومه ؟؟ اگه حالت عادی بود الان دادو بیداد راه مینداخت و با دعوا میخواست من رو مقصر همه چیز بدونه و بفهمه نازی کجاست ولی الان …. یه چیزی این وسط مشکوک میزد اونم زیاد از

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 179

  با ورودم به مسافرخونه با تعجب نگاهمو روی در و دیوارش چرخوندم محیطش یه طوری بود یه طوری عجیب و مشکوک توی حال هوای خودم غرق بودم که کسی صدام زد و گفت : – چیزی میخوای ؟؟ به عقب چرخیدم مردی چاق و قد کوتاه با سیبیل های پر پشت پشته پیشخوان نشسته و داشت با چشمای ریز

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 178

  _نه !! _ولی اون که جایی برای رفتن نداره یعنی این…. بی حوصله دستمو به نشونه سکوت بالا گرفتم _فعلا خسته ام مامان غمگین لب زد : _باشه برو استراحت کن برای یه لحظه دلم به حالش سوخت ولی اینقدر گرفته و حالم بد بود که حوصله صحبت کردن باهاش رو نداشتم پس با عجله از پله ها بالا

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 177

  _چی ؟؟ به سمتم چرخید _از بچه های محل شنیدم اومده اون دور و بر ترسیده لب زدم : _نفهمیده که من اینجام ؟؟ سری به نشونه منفی به اطراف تکون داد _نه اصلا با من برخوردی نداشته میترسیدم بفهمه کجام و باز سراغم بیاد و مجبورم کنه برگردم به اون خونه و پیش اون زن به اصطلاح مادر

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 176

  شروع کردم به سر صورتش ضربه زدن – به فکر من باشی که کمکم میکنی نه اینکه بخوای آزارم بدی لعنتی مشت محکمتری به سینه اش کوبیدم و هق هق کنان ادامه دادم : – توی این دنیای لعنتی هیچ کسی رو ندارم تنها تو برام مونده بودی که بهت پناه بیارم و ازت کمک بخوام که بچه ام

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 175

  وحشت زده به عقب برگشتم یکدفعه با دیدن امیری که با چشمای به خون نشسته نگاهش به ماشین دوخته بود از شدت ترس یه آن حس کردم قلبم ایستاد با دستایی که از شدت ترس و استرس عرق کرده بودن پایین مانتوام رو چنگ زدم – اصلا ماشین رو نگه نداری هااااا حرصی فرمون رو پیچوند و گفت :

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 174

  نزدیکی های محله بودیم که یکباره با فکری که به ذهنم رسید خودم رو از بین صندلی ها جلو کشیدم با دلهره و بدنی که لرزشش دست خودم نبود خطاب به راننده گفتم : _میتونی برام یکاری بکنی داداش ؟؟ راننده ماشین که مرد لوتی و بامرامی به نظر میرسید دستی به سیبل های پرپشتش کشید و از توی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 173

  هنوز استرس داشتم چون با شنیدن حرفاش میترسیدم که یه آن دیوونه شه و بلایی سر بچه ام بیاره نمیدونم چند ساعتی منتظرش بودم که بالاخره کارها رو انجام داد و با پرونده ای زیربغلش که میدونستم مربوط به منه وارد اتاق شد _پاشو بریم که مرخص شدی دودل خیره اش شدم _هااا مرخص ؟؟ دکتر نگفت که باید

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 172

  وقتی دید فقط مات و متحیر به دهنش خیرم و هیچی نمیگم تکون محکمی بهم داد و عصبی فریاد کشید : _با تواااااااااام حواست هست وحشت زده خودم رو عقب کشیدم و سعی کردم ازش فاصله بگیرم _تو تو دیو….نه شدی کلمات رو بریده بریده و با لُکنت به زبون میاوردم درست مثل کسایی که روحی توی بدنشون نیست

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 171

  اشاره ای به شکمم کرد و بهت زده گفت : _گفتن که تو وضعیتت بده و ممکن بوده که بچت رو از دست بدی بگو که دروغه … اوووه لعنتی پس فهمیده بود جریان از چه قراره و من باردارم چشمامو بستم و لعنتی زیر لب زمزمه کردم نمیخواستم کسی از وجودش باخبر شه البته فعلا …. ولی حالا

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 170

  _چ….ی چی شده ؟؟ چرا گریه میکنی ؟؟ نمیتونستم هیچی بگم انگار لال شده باشم فقط کارم سکوت بود و در جواب حرفاش فقط از ته دل گریه میکردم با داد ازم میخواست براش بگم چی شده ولی من انگار تازه سر زخم دلم باز شده باشه کارم فقط گریه بود و بس !! دیگه صبرش تموم شد که

ادامه مطلب ...