رمان عشق ممنوعه استاد پارت آخر
– چی ؟؟ با لبخند تلخی گوشه لبم خیره اش شدم معلوم بود هنگ کرده و حرفمو باور نداره – میخوام برای همیشه از این شهر برم و همه چی رو از نو شروع کنم – دیووووونه شدی؟؟؟؟؟ – آره چون از طرفی تحمل دیدن اون زن به اصطلاح مادر رو ندارم و از طرف دیگه… میخوام از هرچی