رمان نگار Archives - صفحه 2 از 2 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان نگار

رمان نگار

رمان نگار پارت 15

  خیره بودم بهش که گرمی اشکی که لغزید و خودشو توی خرمن موهام پنهون کرد منو متوجه شکسته شدن بغض سنگینم کرد … راه گریمو باز گذاشتم و اجازه دادم اشکام راحت بریزه.. هیچ تلاشی واسه متوقف کردن گریه ام نکردم برعکس یه ذره که گذشت با صدای بلند های های گریه کردم …. نمیدونم چقدر گذشته بود که

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 14

  بالاخره با دیدن تابلوی تهران نفس راحتی کشیدم …. رسیدیم… خیلی خسته بودم و دلم میخواست زودتر برم بخوابم … مهراااد … + جان مهراد … تو اینجور میگی مهراد که من قلبم از تپش میوفته لامصب…. خندم گرفت … میگم حالا من کجا برم؟ برگردم خونه دانشجوییمون که همین فردا پیدام میکنن… من که بهت گفتم تو نگران

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 13

  + چی داری میگی؟ مگه به همین سادگیه؟ … بذار خیالتو راحت کنم ، این کار به هیچ عنوان انجام شدنی نیست ، منم اصلا اجازه نمیدم تو این ریسکو بکنی … آخه مهراد یه ذره منو درک کن… اون موبایل پر از رد توعه، همینکه قفلش باز شه پیدات میکنن شک نکن، بعد هم از طریق تو به

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 12

  سر بلند کردم و از پاهای مردی که رو به روم ایستاده بود نگاهمو لغزوندم و روی صورت خشمگینش ثابت شدم…   بابا بود … عصبانی بود … خیلی زیاد … زیر لب غرید کجا داشتی میرفتی دختره ی آشغال کثافت ؟ جمله ای که با غرش شروع کرد رو با داد بلندی تموم کرد جوری که صداش تو

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 11

  همین که برگشتم با چهره سوالی و تقریبا گرفته کامیار رو به رو شدم …. جبهه گرفتم و تو دلم دعا میکردم چیزی نشنیده باشه… تو چرا همچین میکنی؟ در زدن بلد نیستی؟ ابروهاش تو هم گره خورد : + مهراد کیه ؟ دهنم باز موند … بدبخت شدم پس شنیده…. همینجور با فک افتاده و چشمای بیرون زده

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 10

  یه نیم ساعتی گذشته بود ، دیگه تقریبا تمام چیزای مورد نیاز مو جمع کرده بودم … میخواستم این یه شب آخرو کنار خانوادم بگذرونم …. کاش میدونستن چقدر دوستشون دارم ….. کاش یه ذره واسم ارزش قائل بودن که کارم به اینجا نمیکشید … بغض کردم … واسه خودم …. واسه خودم که معلوم نیست بعد از این

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 9

  روزها و هفته ها تلاش کردم تا خانوادمو راضی کنم ، بماند که چقدر هم از این و اون کشیده ی آب نکشیده خوردم، اما نشد که نشد … همه میگفتن کامیار دوستت داره ، عموت خیلی وقته که قول تو رو از ما گرفته و هزار جمله دیگه شبیه به این اما هیچکدوم از این حرفا منو قانع

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 8

  همین که وارد پذیرایی شدم اولین نفری که چشمم افتاد بهش کامیار بود که با دیدن من با اون سر و وضع به وضوح جا خورده بود. یه دست کت و شلوار مشکی ساده با یه پیرهن سفید تنش بود حس کردم با دیدن من همه آرزوهاش یه شبه به باد رفته .. یکی یکی چای به همشون تعارف

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 7

  با شنیدن جوابم سریع راهشو گرفت رفت داخل و بعد از چند دقیقه هم مامان با یه روسری اومد ، پرتش کرد تو بغلم و . رفت … هنوز از دستم شاکی بود ، منم قصد معذرت خواهی نداشتم چون در اون صورت مجبور بودم به خواست دلشون راه بیام … یه نگاه به روسری توی دستم انداختم ..

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 6

  نگاه هیزی به سر تا پام انداخت … داشت با چشماش منو میخورد …. + به به .. دختر خوشگل بندر … خانم دارن تشریف میبرن یا میارن ..؟ دندونامو رو هم ساییدم و چشمامو ریز کردم به شما ربطی دارهههه ؟؟؟ لبخندی زد ، کش دار و چندش آور جواب داد + اوه اوه چه بد اخلاق ….

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 5

  وااااااا … منصوره خانم ، خداوکیلی از شما یکی دیگه عمرا انتظار نداشتم!!! با صدای آروم لب زدم ای خدا بگم چیکارت کنه سحر …. کلید یکی از اتاقای ته رو ازش گرفتم و ازش خواستم قبل از رفتن کل درای مسجدو قفل کنه و خودش بره پیش آقا محمودی بهش اطمینان بده که ما اونجاییم و همه درا

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 4

  + آره دختر جون خیالت راحتِ راحت من همین تا پیش پای تو کنار این پنجره نشسته بودم از اون گذشته ، نگاهی به قفل در بنداز ، آخه کی میتونه از این رد شه خب باشه … این چادر اونجا رو زمین افتاده بود .. تحویل شما نمیدونم برا کیه خودتون صاحبشو پیدا کنید کی بوده که چادر

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 3

  نگاهی به پریسا انداختم خودش گرفت منظورم چیه .. + نگار من برم خبر خوب بودن حالشو به بچه ها بدم … با چشم پریسا رو بدرقه کردم و تا پایین رفتن از پله ها چشم به دنبالش کشیدم … از رفتنش که مطمئن شدم رو گردوندم سمت اون دختر: _خب … بگو ، چی میخواستی بگی ؟ +

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 2

  دوباره خودشو کنترل کرد … قلبم اومده بود تو دهنم ولی هیچ حرکتی نمیتونستم انجام بدم.. جوری با حرفام حواسش رو پرت کرده بودم که اصلا متوجه نشده بود به یک قدمیش رسیدم … یه لحظه از ذهنم گذر کرد که دستمو ببرم و سعی کنم بکشمش عقب .. اما با خودم سبک سنگین کردم دیدم ریسکش زیادی بالاست

ادامه مطلب ...
رمان نگار

رمان نگار پارت 1

  🔹نگار🔹   غروب شده بود .. باز دوباره کلاسم خیلی طول کشیده بود و طبق معمول خورده بودم به ترافیک ناجور همیشگی … شیشه ماشین رو پایین دادم و هوای خنک و تمیز پاییزی رو وارد ریه هام کردم … توی این تهران خراب شده خیلی کم پیش می اومد هوا انقدر تمیز و قابل تنفس باشه .. دلم

ادامه مطلب ...