رمان نگار پارت 15
خیره بودم بهش که گرمی اشکی که لغزید و خودشو توی خرمن موهام پنهون کرد منو متوجه شکسته شدن بغض سنگینم کرد … راه گریمو باز گذاشتم و اجازه دادم اشکام راحت بریزه.. هیچ تلاشی واسه متوقف کردن گریه ام نکردم برعکس یه ذره که گذشت با صدای بلند های های گریه کردم …. نمیدونم چقدر گذشته بود که