رمان نگار

رمان نگار پارت 15 0 (0)

4 دیدگاه
  خیره بودم بهش که گرمی اشکی که لغزید و خودشو توی خرمن موهام پنهون کرد منو متوجه شکسته شدن بغض سنگینم کرد … راه گریمو باز گذاشتم و اجازه دادم اشکام راحت بریزه.. هیچ تلاشی واسه متوقف کردن گریه ام نکردم برعکس یه ذره که گذشت با صدای بلند…
رمان نگار

رمان نگار پارت 14 0 (0)

1 دیدگاه
  بالاخره با دیدن تابلوی تهران نفس راحتی کشیدم …. رسیدیم… خیلی خسته بودم و دلم میخواست زودتر برم بخوابم … مهراااد … + جان مهراد … تو اینجور میگی مهراد که من قلبم از تپش میوفته لامصب…. خندم گرفت … میگم حالا من کجا برم؟ برگردم خونه دانشجوییمون که…
رمان نگار

رمان نگار پارت 13 0 (0)

1 دیدگاه
  + چی داری میگی؟ مگه به همین سادگیه؟ … بذار خیالتو راحت کنم ، این کار به هیچ عنوان انجام شدنی نیست ، منم اصلا اجازه نمیدم تو این ریسکو بکنی … آخه مهراد یه ذره منو درک کن… اون موبایل پر از رد توعه، همینکه قفلش باز شه…
رمان نگار

رمان نگار پارت 12 0 (0)

2 دیدگاه
  سر بلند کردم و از پاهای مردی که رو به روم ایستاده بود نگاهمو لغزوندم و روی صورت خشمگینش ثابت شدم…   بابا بود … عصبانی بود … خیلی زیاد … زیر لب غرید کجا داشتی میرفتی دختره ی آشغال کثافت ؟ جمله ای که با غرش شروع کرد…
رمان نگار

رمان نگار پارت 11 0 (0)

1 دیدگاه
  همین که برگشتم با چهره سوالی و تقریبا گرفته کامیار رو به رو شدم …. جبهه گرفتم و تو دلم دعا میکردم چیزی نشنیده باشه… تو چرا همچین میکنی؟ در زدن بلد نیستی؟ ابروهاش تو هم گره خورد : + مهراد کیه ؟ دهنم باز موند … بدبخت شدم…
رمان نگار

رمان نگار پارت 10 0 (0)

1 دیدگاه
  یه نیم ساعتی گذشته بود ، دیگه تقریبا تمام چیزای مورد نیاز مو جمع کرده بودم … میخواستم این یه شب آخرو کنار خانوادم بگذرونم …. کاش میدونستن چقدر دوستشون دارم ….. کاش یه ذره واسم ارزش قائل بودن که کارم به اینجا نمیکشید … بغض کردم … واسه…
رمان نگار

رمان نگار پارت 9 0 (0)

2 دیدگاه
  روزها و هفته ها تلاش کردم تا خانوادمو راضی کنم ، بماند که چقدر هم از این و اون کشیده ی آب نکشیده خوردم، اما نشد که نشد … همه میگفتن کامیار دوستت داره ، عموت خیلی وقته که قول تو رو از ما گرفته و هزار جمله دیگه…
رمان نگار

رمان نگار پارت 8 0 (0)

2 دیدگاه
  همین که وارد پذیرایی شدم اولین نفری که چشمم افتاد بهش کامیار بود که با دیدن من با اون سر و وضع به وضوح جا خورده بود. یه دست کت و شلوار مشکی ساده با یه پیرهن سفید تنش بود حس کردم با دیدن من همه آرزوهاش یه شبه…
رمان نگار

رمان نگار پارت 7 0 (0)

1 دیدگاه
  با شنیدن جوابم سریع راهشو گرفت رفت داخل و بعد از چند دقیقه هم مامان با یه روسری اومد ، پرتش کرد تو بغلم و . رفت … هنوز از دستم شاکی بود ، منم قصد معذرت خواهی نداشتم چون در اون صورت مجبور بودم به خواست دلشون راه…
رمان نگار

رمان نگار پارت 6 3 (1)

1 دیدگاه
  نگاه هیزی به سر تا پام انداخت … داشت با چشماش منو میخورد …. + به به .. دختر خوشگل بندر … خانم دارن تشریف میبرن یا میارن ..؟ دندونامو رو هم ساییدم و چشمامو ریز کردم به شما ربطی دارهههه ؟؟؟ لبخندی زد ، کش دار و چندش…
رمان نگار

رمان نگار پارت 5 0 (0)

3 دیدگاه
  وااااااا … منصوره خانم ، خداوکیلی از شما یکی دیگه عمرا انتظار نداشتم!!! با صدای آروم لب زدم ای خدا بگم چیکارت کنه سحر …. کلید یکی از اتاقای ته رو ازش گرفتم و ازش خواستم قبل از رفتن کل درای مسجدو قفل کنه و خودش بره پیش آقا…
رمان نگار

رمان نگار پارت 4 0 (0)

1 دیدگاه
  + آره دختر جون خیالت راحتِ راحت من همین تا پیش پای تو کنار این پنجره نشسته بودم از اون گذشته ، نگاهی به قفل در بنداز ، آخه کی میتونه از این رد شه خب باشه … این چادر اونجا رو زمین افتاده بود .. تحویل شما نمیدونم…
رمان نگار

رمان نگار پارت 3 4 (1)

1 دیدگاه
  نگاهی به پریسا انداختم خودش گرفت منظورم چیه .. + نگار من برم خبر خوب بودن حالشو به بچه ها بدم … با چشم پریسا رو بدرقه کردم و تا پایین رفتن از پله ها چشم به دنبالش کشیدم … از رفتنش که مطمئن شدم رو گردوندم سمت اون…
رمان نگار

رمان نگار پارت 2 3 (1)

3 دیدگاه
  دوباره خودشو کنترل کرد … قلبم اومده بود تو دهنم ولی هیچ حرکتی نمیتونستم انجام بدم.. جوری با حرفام حواسش رو پرت کرده بودم که اصلا متوجه نشده بود به یک قدمیش رسیدم … یه لحظه از ذهنم گذر کرد که دستمو ببرم و سعی کنم بکشمش عقب ..…
رمان نگار

رمان نگار پارت 1 0 (0)

8 دیدگاه
  🔹نگار🔹   غروب شده بود .. باز دوباره کلاسم خیلی طول کشیده بود و طبق معمول خورده بودم به ترافیک ناجور همیشگی … شیشه ماشین رو پایین دادم و هوای خنک و تمیز پاییزی رو وارد ریه هام کردم … توی این تهران خراب شده خیلی کم پیش می…