رمان تارگت Archives - صفحه 23 از 31 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان تارگت

رمان تارگت

رمان تارگت پارت 130

  * بعد از چند بار بالا و پایین کردن خودم و پوشیدن و درآوردن پنج شیش دست لباس از سر تا پام.. بالاخره به همین شلوار جین مام استایل سرمه ایم و تی شرت چسبون یقه قایقیم که رنگ صورتیش و ست کرده بودم با بام تل حریری که دور موهام پیچیده بودم رضایت دادم! هرچی که می پوشیدم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 129

  – احتیاجی به نشون دادن نیست.. ما قبلاً همدیگه رو دیدیم.. پسره هم خودش یه چیزایی رو سربسته گفته ولی من رک و راست جواب منفی دادم و گفتم فعلاً نمی خوام به جز درس خوندن به چیزی فکر کنم.. زن دایی خیال می کنه خودش خیلی زرنگه که قراره زودتر از بچه برادرش پیش قدم بشه.. ولی اگه

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 128

  نگاه میران نشون می داد که اونم داره فکر می کنه به حرف تقوی و این احتمال ذهنی من.. ولی چیزی نگفت و آخرسر خودم پرسیدم: – به نظر تو هدفش چیه از این حرفا و کارا؟ – نمی دونم! ولی این و مطمئنم بعد از بلایی که اون شب سرش آوردم.. محاله دیگه فکر ضربه زدن به تو

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 127

  هنوز از بهت دیدنش در نیومده بودم که چرخیدن سمت جایی که من وایستاده بودم و منم سریع خودم و پشت دیواری با یکی دو تا درخت استتار شده بود قایم کردم. خیلی طول نکشید که اومدن کنار خیابون و آراد با دست تکون دادن واسه یه تاکسی.. نگهش داشت و در عقب و برای سوار شدن دختره باز

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 126

  با همون عصاهای زیربغلش نزدیک تر شد و اینبار جوری که صداش فقط به گوش خودم برسه ادامه داد: – پس.. دیگه ترم بعد سر کلاس من نیستی! نمی فهمیدم معنی این حرفاش چیه.. ولی مطمئناً حرص دادن من تو این لحظات آخرین دیدارمون.. پررنگ ترین احتمال بود و منم با همین فکر به خودم جرات دادم و لب

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 125

  هرچقدر تلاش کردم بازم نتونستم با خودم کنار بیام و این سوال و ازش بپرسم.. از تصوراتی که بعدش تو سرم شکل می گرفت می ترسید و بهتر بود که فعلاً دور این موضوع رو خط بکشم.. واسه همین بیخیالش شدم و برای تثبیت و تداوم این حس خوب جریان گرفته بین جفتمون.. حین نوازش صورتش با پشت انگشتم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 124

  واسه همین بیخیال جواب دادن شدم و گفتم: – من و نگاه کن! با اینکه مستقیماً ازش خواستم بازم مقاومت کرد و پرسید: – چرا؟ – نگاه کن میگم! خواست فاصله بگیره که دستم و روی بازوش محکم کردم و نذاشتم.. – همین شکلی که تو بغلمی نگام کن! – میران.. بریم دیگه دیر می شه.. شایدم یهو یکی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 123

  – خیله خب فهمیدم.. دیگه نمی خواد خجالت بکشی.. هدف منم اینه که رابطه امون به جایی برسه که این خجالته برداشته بشه ولی.. حق داری.. انتظار بیجاییه که انقدر زود باهاش کنار بیای و حداقل در برابر من از وجودت حذفش کنی. مشکلی نیست.. صبر می کنم! سکوتی که در جواب حرفام داشت.. مطمئناً فقط به خاطر این

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 122

  * نیم ساعتی می شد که مکانمون و تغییر دادیم و به جای سالن شلوغ کافه اومدیم تو حیاط پشتی که آقا نادر درش و فقط برای یه سری از مشتری های همیشگیش باز می کرد و من.. حیفم اومد درین این قسمت و که با روشن شدن چراغ های رنگی و اون حوض و آبنمای وسط حیاط.. توی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 121

  پس چی شد؟ چرا وسط همین کافه.. فقط با دیدن لبخندش و بدون اینکه یه کلمه از حرفاش و بشنوم.. حجم زیادی از آتیش وجودم خاموش شد؟ چی شد که انقدر راحت حرفش و باور کردم و به یقین رسیدم جدی جدی با من قرار داشت.. حتی قبل از دیدن هدیه ای که خریده بود.. یعنی همونطور که خودش

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 120

  نگاه مضطربم بین صورت مبهوت مونده اش و جعبه توی دستش جا به جا می شد و قلبم دیگه کم مونده بود از دهنم بزنه بیرون! این تخته رو بعد از کلی گشتن تو یه پیج که مال اصفهان بود پیدا کردم.. نمونه های مشابهش با جنس پلاستیکی تو اکثر مغازه ها بود ولی این.. از چوب با کیفیت

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 119

  راضی از تاثیری که تونستم روش بذارم.. لبخند عمیقی زدم و دوباره چاقو رو دستم گرفتم تا کیک و ببرم ولی قبلش میران.. کیک و دوباره سمت خودش کشید و خیره تو چشمای متعجب من با خونسردی لب زد: – مگه واسه من نگرفتیش؟ – چرا! – خب دیگه چه لزومی داره تقسیمش کنی؟ – یعنی چی؟ مگه واسه

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 118

  – وانمود چرا؟ از اول با تو قرار داشتم.. اینکه از سر تو چه فکرای اشتباهی رد شده دیگه تقصیر من نیست که! نگاه مشکوکش که بین چشمام چپ و راست شد نشون می داد که هنوز باورم نکرده و خب.. حقم داشت.. با اون جریان خواستگاری.. دوباره طول می کشید تا بهم اعتماد کنه و فکرای غلطش و

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 117

  نیم ساعت بعدی برای من.. پر از استرس و هیجان و نگرانی بود.. هزارجور فکر مثبت و منفی همزمان توی سرم می چرخید و من تا می اومدم به یکیشون بال و پر بدم.. یه احتمال دیگه تو مسیرش سبز می شد و همه چیز و بهم می ریخت.. انقدری که دیگه کلافه شدم و حتی به مرحله ای

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 116

  تا بخواد در جعبه رو باز کنه و جواب من و بده.. یه پام و تند و عصبی رو زمین تکون می دادم و سعی داشتم قبلِ حرف زدن شاکری خودم حدس بزنم که قراره با چی مواجه بشم.. هرچند که فعالیت ذهنم از شدت عصبانیت.. به کل منحل شده بود فقط نمی دونستم چرا بوی خوبی از این

ادامه مطلب ...