رمان تارگت پارت 130

5
(2)

 

*
بعد از چند بار بالا و پایین کردن خودم و پوشیدن و درآوردن پنج شیش دست لباس از سر تا پام.. بالاخره به همین شلوار جین مام استایل سرمه ایم و تی شرت چسبون یقه قایقیم که رنگ صورتیش و ست کرده بودم با بام تل حریری که دور موهام پیچیده بودم رضایت دادم!
هرچی که می پوشیدم خودم و از نگاه میران می دیدم و سعی می کردم چیزی که با دیدن من از ذهنش رد می شه رو بسنجم!
اگه لباسم زیادی پوشیده بود.. صد در صد بهش برمی خورد و فکر می کرد از نگاه هاش ترسیدم که این شکلی خودم و بقچه پیچ کردم.. اگرم زیادی باز و کوتاه می پوشیدم از ذهنش رد می شد که حتماً از قصد این کار و کردم و دارم نخ میدم واسه جلو تر رفتن رابطه امون که در حال حاضر اصلاً بهش فکرم نمی تونستم بکنم!
برای همین یه تیپ ساده مثل همینی که پوشیده بودم.. با یه آرایش ملایم.. بهترین انتخاب بود که شک نداشتم میرانم.. حد وسط و بیشتر می پسنده تا افراط و تفریط!
خیالم که از بابت ظاهرم راحت شد.. نگاهی به ساعتم انداختم که دیگه نزدیک اومدن میران شده بود و رفتم سمت آشپزخونه کوچیک خونه ام!
خونه از تمیزی برق می زد و با وجود اینکه یه کم هنوز خجالت می کشیدم از اینکه میران.. با اون خونه ای که خودش توش زندگی می کنه.. پا تو همچین جایی بذاره ولی خب.. همه تلاشم و برای از هر نظر تمیز و با سلیقه بودنش به کار گرفتم که حداقل از این جهت به چشم بیاد!
خدا رو شکر به همه کارام رسیده بودم.. با اینکه دایی اینا یه کم ترس تو دلم انداختن و خیلی دیرتر از انتظارم حرکت کردن.. ولی بالاخره رفتن و متوجه اینهمه تب و تاب من واسه تمیز کردن خونه و درست کردن غذا نشدن!
بعد از یه دور نگاه کردن به فر و قابلمه های روی گاز و غذای سرد و دسر و سالاد توی یخچال و اطمینان از اینکه همه اشون آماده اس و فقط منتظر سرو شدنن.. ظرفا رو برداشتم و مشغول چیدن میز کوچیک کنار آشپزخونه که در ظاهر چهارنفره بود ولی ظرف و ظروف مخصوص دو نفر به زور توش جا می گرفت شدم..
چند مدل دیزاین و سفره آرایی از اینترنت برداشته بودم و با نهایت وسواس و دقت روی میز پیاده اشون کردم و با لذت به نتیجه کارم زل زدم.

درسته که واسه مهمونی امشب خرج زیادی رو دستم افتاده بود.. ولی خب.. اگه قرار بود حساب کتاب کنم.. به پای غذایی که تو رستورانای پیشنهادی میران خوردیم و بابتشون کلی پول خرج کرد نمی رسید و من اصلاً دلم نمی خواست دختری باشم که فکر کنم تمام خرج یه رابطه باید رو دوش پسر باشه!
حالا که میران خوشش نمی اومد من تو رستورانا دست تو جیبم کنم و پول غذاها رو بدم.. می تونستم از این طریق سهمی داشته باشم تو این رابطه!
با بلند شدن صدای زنگ موبایلم.. نگاهم و از میزی که همه چیزش آماده بود و فقط مونده بود روشن کردن شمع ها و چیدن غذا.. گرفتم و رفتم تو اتاق..
گوشیم و برداشتم و با یه نگاه به اسم و شماره آفرین.. نشستم لب تخت و جواب دادم:
– جانم؟
– به سلام! خانوم محمدی! خسته نباشی!
خنده ام گرفت از اینکه فامیلی میران و به من چسبوند و گفتم:
– سلامت باشی! تا باشه از این خستگیا!
– اوهو! مرد ذلیل شوهر ندیده رو نگاه کن تو رو خدا.. آدم انقدر ندید بدید؟
با صدای بلند به شوخیش خندیدم و همون لحظه چشمم از رو صندل های لاانگشتی صورتیم به ناخون های پام افتاد که یادم رفته بود بهشون لاک بزنم..
واسه همین گوشی و گذاشتم رو اسپیکر و حین برداشتن جعبه ای که توش لاکام و گذاشته بودم گفتم:
– ول کن اینا رو.. یادم رفت به پام لاک بزنم.. چه رنگی بزنم به نظرت؟
– چی پوشیدی؟
– جین سرمه ای با تی شرت صورتی!
– خدا رو شکر! گفتم با اینهمه ندید بدید بازی الآن می خوای بگی لباس خواب ساتن یا حریر..
– چرت نگو آفرین.. زودباش بگو!
– رنگ تیره واسه پا قشنگ تره.. تو هم که پوستت سفیده.. سرمه ای باهاش محشر می شه!
به نظر خودمم انتخاب خوبی بود و همونطور که مشغول لاک زدن با رنگ سرمه ای شدم گفتم:
– دارم از استرس می میرم.. یعنی همه چی خوب پیش میره؟
– صد دفعه نگفتم خودت و دست بالا بگیر؟
– دست خودم نیست به خدا.. اولین باره همچین ریسکی کردم و یه پسر دعوت کردم خونه ام.. اگه یکی موقع اومدن تو خونه ببیندش و به گوش داییم اینا برسونه چی؟
– وای تو رو خدا ول کن این حرفا رو دختر.. می خوای خودت و از زندگی بندازی و هیچ وقت هیچ کاری که دلت می خواد و نکنی فقط برای اینکه آبروی داییت اینا نره؟ هیچی نمی شه نترس.. نری از پسره تا اومد بپرسی کسی دیدت یا نه.. اینا جوگیرن بهشون برمی خوره ها!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ella
Ella
1 سال قبل

خیلی رمانتو دوس دارم ❤

Marey
1 سال قبل

😶🙄چرا انقده کوتاه میکنی پارتا رو

Rasha
Rasha
پاسخ به  Marey
1 سال قبل

به نکته ظریفی اشاره کردی

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x