رمان حورا پارت 96
اخم کرده دوباره دستش را سمتم گرفت: _ بخور دیوونه سه ساعت دیگه عمل داری نمیتونی چیزی بخوریا! کلافه گفتم: _ کیمیا مثانهم پر شه اصلا نمیتونم برم توالت، ولم کن! کلافه ظرف سیب را کنار گذاشت، دستم را گرفت: _ خوبی؟ سر به طرفین تکان دادم: _ نه، یه جوریم…کیمیا قباد پول بیمارستانو