رمان سکوت تلخ پارت 59
* * * در اتاق را بسته بود مشغول تعویض لباس هایش بود و صدای هاکان همچنان می آمد بیخیال نشده بود داشت از وجنات رفیق عزیزش میگفت فرحان ، مردی که طبق گفتههای هاکان از آن دست مردهای بود که تمام وقتش صرف کار ورزش و تفریح میشد میگفت در طول عمر