رمان عشق ممنوعه استاد پارت 49
از این فرصت پیش اومده استفاده کردم و پامو به سختی خم کردم و آنچنان لگد محکمی بین پاهاش کوبیدم که داد بلندی از درد کشید از روی من کنار رفت با پشت روی تخت افتاد و از درد توی خودش پیچید با نفس نفس روی تخت نشستم و عصبی خطاب به آراد گفتم : _مگه نمیبینی چه خبره