رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
ابرویی بالا انداخت و زیرلب زمزمه کرد: _کار ؟! نگاه هراسونم رو به اطراف چرخوندم و لرزون لب زدم: _آره کار …. مگه چیه ؟! با خشم و دستای مشت شده کنارم زانو زد و درحالیکه چونه ام توی دستش میفشرد عصبی گفت: _به نفعته که با من بازی نکنی وگرنه برات گرون