رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 64 5 (1)

1 دیدگاه
  روزا همینطوری پشت سرهم میگذشتن و ما توی این خونه هنوز در عذاب بودیم چون یه کوچولو هم سعی نمیکردن ما رو بپذیرن مخصوصا منی رو که به عنوان عروس قبول نداشتن و چپ و راست سعی میکردن با تیکه و کنایه اذیتم کنن ولی نمیدونستن من سرسخت تر…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 63 5 (1)

1 دیدگاه
  طاقت این که ولش کنم و بیخیالش بشم رو نداشتم پس بیقرار لبامو روی رگ گردنش گذاشتم و با نفس نفس کنار گوشش لب زدم : _میخوامت اونم همین الان !! دستش رو نوازش وار پشت گردنم کشید _ولی آخه اینجا ج…. بالا‌..‌.ه اش رو توی دستم فشردم که…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 62 5 (1)

3 دیدگاه
    بی اختیار تنم لرزید و از حس حقارتی که بهم دست داده بود بیشتر توی خودم جمع شدم و با دستای مشت شده زیرلب آروم زمزمه کردم :   _تاوان همه اینا رو پس میدید !!!   نه نباید به این زودی کوتاه میومدم و کم میاوردم اونم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 61 3 (2)

2 دیدگاه
  بدون اینکه خودمو ببازم و ترسمو به روم بیارم سرمو بالا گرفتم و گفتم : _میشه بدونم کی تو رو دعوت کرده ؟؟ پوزخندی گوشه لبش نشست _من برای اومدن نیاز به دعوت نامه ندارم نگاهمو بین جمعیت رقاص چرخوندم و با تمسخر گفتم : _مهمون ناخونده رو کسی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 60 5 (1)

1 دیدگاه
          ” آراد ”   بعد از تهدید نازی با اینکه دلم نمیخواست ولی از ترس اینکه دیوونه اس و حرفش رو عملی کنه از محیا خواستم از خونه بره بعد از هزار تا ناز و ادا بالاخره راضی شد که بره ، برای اطمینان خودمم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 59 5 (1)

1 دیدگاه
    سری تکون داد و همراهم وارد اتاق شد تا زمانی که در اتاق رو ببندم سنگینی نگاه نازی روی خودم حس میکردم ولی سعی کردم نسبت بهش بی اهمیت باشم   کلافه روی تخت نشستم و دستامو از دو طرف توی موهام فرو کردم که محیا روبه روم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 58 5 (1)

2 دیدگاه
  بلند شد و همونطوری با بدنی برهنه که فقط و فقط با موهای بلند و پرش پوشیده شده بود به سمتم میومد رو به روم ایستاد و آروم و با ناز گفت : _بگو گوش میدم واقعا از من توقع داشت الان حرف بزنم ؟! اونم توی این وضعیتی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 57 3 (2)

بدون دیدگاه
  لبش رو گزید و جدی پرسید : _مطمعنی ؟؟! مطمعن ؟! یعنی واقعا میتونستم وجود اون زن رو کنار خودم تحمل کنم و کنار کسی کسایی که ازشون متنفرم نفس بکشم ؟؟ با اخمای درهم توی فکر فرو رفته و به یقه لباس آراد خیره شده بودم که دستی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 56 5 (1)

بدون دیدگاه
  اصلا چرا اومده روی تخت پیش من بخوابه ؟! این همه تخت بره جای دیگه ؛ عصبی لبامو بهم فشردم و سعی کردم خودم رو به خواب بزنم تا چیزی بهش نگم ولی مگه خوابم میبرد ؟! دلم آغوشش و امنیتی که پیشش داشتم رو میخواست و برای همین…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 55 5 (1)

1 دیدگاه
  _آره چون با هیچ چیزی نمیشه کنترلش کرد و قدیما هم بیست وچهارساعت خونه من پلاس بود از فکر اینکه توی گذشته همش دوتایی توی این خونه تنها بودن خون داشت خونمو میخورد پس بی اختیار نیم خیز شدم و عصبی پرسیدم: _قدیما ؟! یعنی چی ؟؟ مشغول تعویض…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 54 5 (1)

3 دیدگاه
  به هر سختی و جون کندنی که بود یه چیزی براش درست کردم با لذت غذا رو توی ظرف ریختم و بدون اهمیت به آشپزخونه ترکیده شده به طرف نازی قدم برداشتم تموم مدت که من مشغول کار تو آشپزخونه بودم اون بی توجه به تلوزیونی که جلوش روشن…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 53 5 (1)

2 دیدگاه
  مثل بید به خودم میلرزیدم ولی تموم سعیم این بود که جلوی لرزش بدن و برخورد دندونام روی هم رو بگیرم ، چون اصلا دلم نمیخواست جلوی اون عوضی خودمو ضعیف نشون بدم صدای قدماش که به سمتم برداشته میشد توی اتاق پیچید که سرم رو کج کردم و…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 52 5 (1)

بدون دیدگاه
  دست به سینه با اخم رو ازش برگردوندم تا زمانی که به خونه برسیم یک ریز حرف زد و بخاطر لباس زیر…ایی که خریده بود سر به سرم گذاشت و منم همینطوری الکی حرص میخوردم و یه جورایی آخراش دوست داشتم سر از تنش جدا کنم با رسیدن در…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 51 5 (1)

بدون دیدگاه
  تقریبا داد کشیدم : _چی ؟؟؟؟؟ بی اهمیت از اتاق بیرون رفت و بلند گفت : _همون که شنیدی نکنه سمعک لازم شدی ؟؟ با فکر به اینکه من توی‌ این خونه تنها بمونم و معلوم نیست چه بلایی سرم بیاد وحشت زده بلند شدم و دنبالش راه افتادم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 50 4.5 (2)

1 دیدگاه
    تقه ای به در اتاق زدم و حرصی صداش زدم _نازی میدونم اون تویی درو باز کن ببینم !! ولی دریغ از گفتن یه کلمه و بازم سکوت محض بود و بس !! _میخوام باهات حرف بزنم زود باش هرچی به در کوبیدم و یه جورایی التماسش کردم…