29 دی 1401 - رمان دونی

روز: 29 دی 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 3

    دست روی موهایم کشیده و نفس‌های داغش را از روی شال میهمان لاله‌ی گوشم میکند:   – گریه نکن قربون چشمات بره قباد! اینطوری تو بغلم مثل جوجه داری میلرزی نمیگی من بیشرف دلم میترکه واست؟   پارچه‌ی پیراهنش را در مشتم چنگ زده و با نفس نفس نامش را صدا میزنم:   – قباد!   صدای لرزانم

ادامه مطلب ...
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 3

    مصنوعی می‌خندم.   – چیزی نشده دایی جان… سایه دیدم احساس کردم گربه اومده داخل.   امیر نفسش رو صدادار بیرون می‌فرسته و مثلا با خیال راحت می‌گه:   – نگرانمون کردید دیارا خانوم. خداروشکر چیزیتون نشده.   دندون قروچه می‌رم و با لبخند زورکی می‌گم:   – محبت دارید آقا امیر…   با چشم اشاره می‌زنه داستان

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 55

    ” سه ماه بعد”   “مارال”   سه ماه از برگشتنم به ایران میگذره تو این سه ماه هیچ اتقاق خاصی نیوفتاده فرهاد و دانیال همین طور مشغول کارو تفریح… همین طور داره روزام الکی میگذره و هیچ سر نخی از ماهان ندارم از عمو محمد میپرسم اونم خبری نداره   فهمیدم بچه ای که رزا داره از

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 152

  _ از تک تک این لحظه ها فیلم گرفته شد و هنوزم داره گرفته میشه ، که بمونه به یادگار از این روز _ اگه جوابم منفی بود چی؟ _ هیچ …. هرکاری میکردم تا راضی شی ، هیچوقت هیچکسو اندازه تو نخواستم ، محال بود قیدتو بزنم ، حتی اگه لازم بود تا آخر عمرم تلاش میکردم تا

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 160

        -اینم دختر عزیزم که میشناسیدش…حوریا بابا!   خدایا دارم دیوانه میشوم! نگاه همه به سمت من میچرخد و من خنده ی احمقانه و بی حوصله ای نثار تک تکِشان میکنم.   یکی از دخترها میگوید: -پس حوریِ بهشتی ایشون هستن!   آن یکی میگوید: -ماشالله…داداشم انتخابش حرف نداره…کم از حور و پری نداری عزیزم!   وحشتناک

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 141

      یاسمین با تعجب خواست سرش عقب بکشد که او محکم نگهش داشت و دخترک دوباره سمت آغوشش پرت شد.   _وقتی گفتی دوستم داری نباید انقدر ازم فرار کنی یاسمین.   _خب تو نمیخوای بگی؟   ارسلان با جدیت سرش را تکان داد: نه! به حد کافی میتونی از رفتارم بفهمی نیازی به زبون آوردنش نیست.  

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 104

  اشکی:تو اینجا چیکار میکنی؟ کنارش وایسادم _خوابم نمیبرد تو چی؟ اشکی:منم همینطور لبخندی روی لب هام سبز شد. یعنی اشکی هم بخاطر اینکه بدون من خوابیده خوابش نبرده؟ زل زدم به نیم رخش که نگاهم کشیده شد به سیب گلوش که اشکی:آرام _هوم اشکی:یادته گفتم عاشق شدم؟ _هوم اشکی:میخوام بهش اعتراف کنم نفس کشیدن یادم رفت و تمام وجودم

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 112

    نفسی کشیدم و به چشم های به خون نشسته و عصبیش نگاه کردم: -سامیار اگه اتفاقی برای من بیوفته دست خودم که نیست..به بچمونم ربطی نداره..چرا بی منطق حرف میزنی….   -تمومش کن سوگل..داری عصبیم میکنی..   -سامیار انگار قلبمو گرفتی تو مشتت و با هرکلمه ای که گفتی یه بار فشارش دادی..دست هامو ببین….   دست هام

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 113

    ساکت نگاهش کردم و از جدیت کلامش که تو خونسردی بیانش می‌کرد تعجب کردم ادامه داد: _از امروز این ساعت بیدار میشی! سر میز با من صبحونه می‌خوری چون بعدش خدمه که میان مسئولیت همشون با تو… این یعنی مسئولیت خونمو گذاشتم رو دوشت ببینم جربزت چقدره     چشمام‌ گرد شد و اون حرفش تموم نشد: _وَ

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد ” پارت 54

  رزا اومده بود… حتما با بچه اش بوده… کوروشم باهاش بوده…   نمیتونستم این سوالا رو از خاله بپرسم… اصن میدونه شوهر و بچه داره؟!   خاله خزان از اتاق رفت بیرون   سارا: وای دختر چقدر عوض شدی رفتی اونجا زشت تر شدی اصن بهت نساخته…   یه نیشگون گرفتم از بازوش… جیغ بلند شد   سارا: خدا

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 53

اوم اینجا کجاست؟! چه قشنگه وای چقدر اینجا آشناس… مارال ، کجایی ؟! + من خوبم های من خوبم… مارال نرو اونجا مارال میفتی چرا صدامو نمیشنوه ندو مارال میفتی _ نمیفتم کوروچ حواسم هست میفتی مارال میدونم دست پا چلفتی اون من و کوروش ایم آره بچگی مون … _ کوروچ بیا بریم اونور مارال اونجا خطر داره مامان

ادامه مطلب ...