رمان حورا پارت 3
دست روی موهایم کشیده و نفسهای داغش را از روی شال میهمان لالهی گوشم میکند: – گریه نکن قربون چشمات بره قباد! اینطوری تو بغلم مثل جوجه داری میلرزی نمیگی من بیشرف دلم میترکه واست؟ پارچهی پیراهنش را در مشتم چنگ زده و با نفس نفس نامش را صدا میزنم: – قباد! صدای لرزانم