رمان طلوع پارت ۷۴
سعی میکنم ندید بدید بازی در نیارم ولی واقعا نمیشه….همه چیز به طور عجیبی شیک و زیباست… از آینه بهش نگاه میکنم که چیزی رو تو موبایلش تند تند تایپ میکنه…. سرش یهویی بالا میاد و نگاهمو شکار میکنه…. امشب پشت سر هم دارم سوتی میدم….و لعنتی تو دلم به خودم میفرستم