رمان گلادیاتور پارت 176

5
(2)

 

 

 

با دیدن نزدیک شدن دوباره دست مرد به سمت صورتش ، اینبار مچ مرد را دو دستی چسبید و دندان هایش را درون مچ مرد فرو کرد و تا توانست فشرد .

 

 

 

با پیچیده شدن درد ناگهانی در مچ مرد ، انگار که مستی برای لحظه ای از سرش پریده باشد ، دادی از سر درد کشید که در صدای بلند موزیکی که از باندهای عظیم الجثه سالن پخش می شد ، گم شد .

 

 

 

مرد به سرعت دست از دور کمر گندم آزاد نمود و پنجه پشت توربان گندم انداخت و به سرعت سر او را بالا کشید تا دندان هایش از دستش جدا شود .

 

 

 

گندم با حس آزاد شدن دست مرد از دور کمرش ، فرصت را از دست نداد و به سرعت از روی مبل بلند شد و با آخرین توانی که در پاهایش سراغ داشت ، پا به فرار گذاشت .

 

 

 

به سرعت جمعیت رقصنده را برای پیدا کردن جلال و یا یزدان می شکافت و جلو می رفت ……….. اما نه خبری از یزدان بود و نه جلال و نه حتی کسی که بتواند به او اعتماد کند تا امنیتش را تضمین نماید .

 

 

 

این ساختمان در اندشت را نمی شناخت …………. از جمعیتی که درهم می لولیدند فاصله گرفت و نگاهی به اطرافش انداخت .

 

 

 

با تردید از در سالن خارج شد و به سمت راهرویی که پیش رویش قرار داشت به راه افتاد …………… یزدان را می خواست . همین الان . در همین لحظه که قلبش از ترس و وحشت میان حلقش می کوبید .

 

 

 

با قدم های عجولانه راهش را در راهروی زیبا و پر از نور دیوارکوب های سلطنتی ادامه می داد که دوباره همان مرد را در فاصله دوازده سیزده متری از خودش ، مقابلش دید و قلبش همچون پاهایش از کار افتاد . تنها با چشمانی گشاد شده به مرد مقابلش که با نیشخندی زهرآگین و چشمانی خمار شده به سمتش می آمد نگاه کرد .

 

 

 

ـ توی سنجاب کوچولو کجا داشتی فرار می کردی ؟ ……… فکر کردی خیلی زرنگی ؟ گاز می گیری و میری ؟؟؟؟

 

 

 

گندم دستانش را مشت کرد و در حالی که توان گرفتن نگاهش را از مرد مقابلش نداشت ، قدم های از جان افتاده اش را رو به عقب به حرکت درآورد .

 

 

 

 

 

مرد وقتی سکوت گندم و قدم های رو به عقب و نگاه ترسیده او را دید ، با همان صدای کش و دار و نگاه ملتهب و داغش ، ادامه داد :

 

 

 

ـ بهت گفتن گوشت سنجاب تا چه حد لذیذه ؟ مخصوصاً اگر که اون سنجاب یه سنجاب کوچولوی ترسیده باشه !!!

 

 

 

گندم در حالی که سینه اش از نفس های بلند و ترسیده اش ، سخت بالا و پایین می رفت ، در یک حرکت به عقب چرخید و تا جان در بدن داشت شروع به دویدن کرد ………….. معلوم بود این مردی که تمام میانبر های این عمارت را از بر است ، بار اولش نیست که پا به اینجا گذاشته .

 

 

 

با تمام وجود می دوید ………… اما نفهمید مرد چه زمانی خودش را به او رساند که ضربه ای نسبتاً محکم به شانه اش زد و باعث کوبیده شدنش به دیوار راهرو شد .

 

 

 

از افتادنش جلوگیری کرد و سعی نمود تعادلش را حفظ کند .

 

 

 

نگاه وحشت زده اش را به مرد مقابلش که لااقل دو برابر خودش جثه داشت داد ……….. دردی که با کوبیده شدنش به دیوار در شانه اش پیچیده بود ، برایش اهمیتی نداشت ……….. الان تنها چیزی که در ذهنش می چرخید این بود که راه فراری پیدا کند ……….. اما وقتی به جثه درشت و قد بلند مرد نگاه می کرد ، می دید حتی کوچکترین شانسی برای فرار از چنگال این مرد ندارد و این وحشتش را هزار برابر بیشتر می کرد .

 

 

 

الان تازه معنای سایه حمایت را می فهمید ………… تازه معنای حرف های یزدان را درک می کرد که می گفت حتی ذره ای از سایه او بر سر ، می تواند امنیتش را تضمین کند .

 

 

 

گندم تکیه اش را از دیوار گرفت و خواست از کنار مرد فرار کند که مرد زودتر قصدش را فهمید و در یک حرکت هر دو دست او را با یک دست گرفت و به پشت کمرش برد و بار دیگر او را به دیوار کوبید و تن سنگین شده اش را به تن گندم فشرد و حتی فرصت کوچکترین حرکت را هم از او گرفت .

 

 

 

ـ چی پیش خودت فکر کردی سنجاب کوچولو ………… که می تونی از دستای من فرار کنی ؟

 

 

 

و دست آزادش را به سمت گردن گندم برد و با نوک پنجه هایش پوست گردن او را لمس کرد و لبانش را به سمت گردنش برد و گندم ترسیده در حالی که حس می کرد دیگر کنترلی روی ترسش ندارد ، شروع به جیغ زدن های پی در پی کرد و نشنید که مرد میان گوشش آرام گفت :

 

 

 

ـ بهتره با جیغ زدنای الکی انرژیت و تموم نکنی سنجاب کوچولو ……….. اینجا نه کسی صدات و میشنوه ، نه به دادت میرسه .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
1 سال قبل

امروز پارت نداریم؟

P:z
P:z
1 سال قبل

تروخدا یه پارت دیگه بزار فاطمه جون آخه جای بدی تموم شد ❤
وای😢

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

بابا یه دوخط بیشتر بنویس خب
پارتا رو یه روز درمیون کردی ک بیشترش کنی مثلا خیرسرت

رهااا
رهااا
پاسخ به  Mahsa
1 سال قبل

واقعا دیگه ،ادم اولش نخونده میرسه اخرش ااه

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x