دسته‌بندی: رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 169

  تموم عمارت رو در عرض چند دقیقه زیر پا گذاشتن ولی انگار آب شده و به زمین رفته باشه هیچ خبری ازش نبود از شدت استرس و خشم زیاد پشت پلکم شروع کرده بود به تند تند پریدن باورم نمیشد جلوی چشمم فرار کرده باشه با یادآوری اتفاقای دیروز و اومدن اون دختره لگد محکمی به گلدون کنار پام

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 168

  بعد از اینکه کلی معطل شدم و خبری ازش نشد سوار ماشین شدم و با سرعت به سمت شرکت روندم کلی از کارهای عقب افتاده مونده بود که باید انجامشون میدادم با اینکه اعصابم بهم ریخته بود ولی مجبور بودم به کارها سر و سامونی بدم بعد از اینکه چند ساعتی مشغول بررسی مسائل مربوط به شرکت بودم و

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 167

  ” آراد ” بعد از اینکه اون دخترع لعنتی اومد و گند زد به همه چی ، مجبور شدم از عمارت بیرونش ببرم تا بیشتر از این داد و بیداد نکنه و همه رو از اتفاقایی که افتاده باخبر نکنه مخصوصا نازی که با وجود همه این اتفاقا هنوز برام عزیز بود وقتی چشمای دریاییش رو گریون دیدم دیگه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 166

  با صدای فریادم آنچنان از جاش پرید که گوشی توی دستش تکونی خورد و نزدیک بود روی زمین بیفته – چشم الان میرم از پایین زنگ میزنم با درد چشم غره ای بهش رفتم : – برووووووو فقط زود باش با بیرون رفتنش از اتاق قدمی برداشتم که درد بدی توی شکمم پیچید ، از شدتش لبم رو محکم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 165

  صدای داد و بیدادشون هنوز به گوشم میرسید و همین هم داشت دیوونه ام میکرد دستمو روی گوشام گذاشتم و توی خودم جمع شدم خدایا چرا تموم نمیشد چرا بدبختی های منه لعنتی تموم نمیشد منی که هیچ روز خوشی توی زندگیم نداشتم نمیدونم چقدر توی اون حالته زار روی زمین نشسته بودم که نفهمیدم کی سر و صداهاشون

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 164

  پاهام لرزید و بالاخره سد مقاومتم شکست و با زانو روی زمین فرود امدم دردی که توی زانوهام پیچیده بود در برابر دردی که توی قلب و روحم احساس میکردم هیچ چیزی نبود •_• به معنای واقعی نابود شده بودم دستای لرزونم رو به نرده ها گرفتم و باچشمای گریون از بینشون سعی داشتم پایین رو ببینم هنوز امید

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 163

  انگار پاهام به زمین چسبیده بود قادر به حرکتی نبودم حس بدی سراسر وجودم رو در برگرفته بود حسی که پاهام رو به لرزه در آورده و نمیتونستم قدم از قدم بردارم با نشستن دست مائده روی بازوم به خودم امدم _حالت خوبه؟؟ اب دهنم رو به سختی پایین فرستادم _نه…. _رنگتم پریده میخوای اقا رو صدا کنم ک….

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 162

  چند روزی از جاری شدن صیغه طلاق بینمون و دیدن آراد میگذشت ، توی این مدت از اتاقم جز موارد ضروری بیرون نمیومدم چون نمیخواستم با آراد چشم تو چشم بشم اونم انگار از من فراری بود چون هیچ خبری ازش نبود درسته خنده داره که توی یه خونه زندگی میکنیم ولی با هم رو به رو نمیشیم و

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 161

  قطره قطره اشک از گوشه چشمام سرازیر میشد و صورتم رو خیس میکرد باورم نمیشد این کار رو باهام کرده باشه نمیدونم چقدر توی اون حالت خیره صورتش بودم که کلافه دستی به ته ریشش کشید و حرصی زیر لب زمزمه کرد : -چرا دیوونم میکنی تا دست روت بلند کنم هاااا؟ توی سکوت لبم به پوزخندی کج شد

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 160

  با عجله خودش رو بهم رسوند و نگران کنار گوشم زمزمه کرد : -حالت خوبه؟؟ دیگه این نگرانیش رو نمیخواستم هیچ چیزی ازش رو نمیخواستم چون دلم ازش گرفته بود پس بدون اینکه جوابی بهش بدم صورتم رو ازش برگردوندم و سعی کردم راه برم ولی هنوز یک قدم جلو نرفته بودم پاهای لرزونم بهم پیچ خورد و با

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 159

  باورم نمیشد اینجا محضره ؟! آورده بودم محضر که چی بشه ؟؟ با فکری که از توی ذهنم گذشت تنم یخ بست نکنه آوردم صیغه عقد رو باطل کنه ناباور به سمتش چرخیدم و دهن باز کردم چیزی ازش بپرسم که بی اهمیت بهم از ماشین پیاده شد و خطاب بهم سرد گفت : -پیاده شو!! | درسته اذیتم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 158

  بزار هی داد و بیداد کنه تا خفه شه با این فکر باز روی تخت دراز کشیدم و ملاقه روی تن خسته ام کشیدم بدنم به قدری گرفته بود و درد میگرد که قادر به تکون دادنش نبودم دوست داشتم ساعت ها بخوابم پس پلکای خسته ام روی هم گذاشتم و سعی کردم بخوایم تا سر سنگین شده ام

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 157

  نمیدونم چقدر توی اون حال بد دست و پا زدم که دیگه حس میکردم سرم به قدری سنگین شده که حتی قادر به تکون دادنش هم نیستم طوری کردن و بدنم خشک شده بود که کوچکترین تگولی باعث میشد درد بدی توی تنم بپیچه و دادم بلند شه به فکر خودم نبودم فقط ترسم بخاطر بچه ام بود بچه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 156

  برای یه ثانیه ازم جدا شد که با نفس نفس نگاه به اشک نشسته ام رو توی صورتش چرخوندم دروغ چرا …. پُر بودم از دلتنگی و حسرت حسرت لمس کردن دوباره تنش و بو کشیدن حتی عطر تنش نمیدونم چی تو صورتم دید که با عجله سرش پایین اومد و قبل از اینکه لباش روی لبهام بشینه شنیدم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 155

  برعکس بیشتر دستم رو فشرد و قاطع لب زد : نه نمیشه !! با اشکایی که توی چشمام حلقه زده بودن سرم چرخید و از نیم رخ خيره صورتش شدم میترسیدم پلکی بزنم و اشکام سرازیر بشن آره سرازیر بشن و خودم رو بیشتر از این رسوا کنم با دیدنم ، عصبی چشماشو روی هم فشرد و کلافه زیرلب

ادامه مطلب ...