رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 20 1 (1)

7 دیدگاه
  – نسرین کو پس ؟ ……. چرا تنهایی ؟ گندم هول کرده ، لبخندی مضطرابه روی لبانش نشاند و آب دهانش را به جان کندنی پایین فرستاد . – چرا ساکتی برام لبخند ژکوند می زنی ……….. میگم چرا تنهایی ؟ نسرین کوش ؟ – رفت …….. رفت …………
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 19 0 (0)

4 دیدگاه
  از خانه تورج با ذهنی مشغول و انبوه از افکار تیره و تار بیرون زده بود و درون خیابان های بی انتها ، راه می رفت ……… در تمام این مدتی که برای کاووس خوش خدمتی کرده بود و کار نموده بود ، هرگز از کاووس خوشش نیامده بود…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 18 0 (0)

3 دیدگاه
  نگاهش را سمت چشمان پر از خشم یزدان که روی برگه در دستش نشسته بود ، کشید و مرموزانه و با تدبیر ادامه داد …….. آنقدر تجربه پشت آن موهای سفید کرده اش نشسته بود که بداند چگونه می تواند این جوان با استعداد را در تیم خودش بکشد…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 17 5 (3)

6 دیدگاه
  – من منظورتون و نمی فهمم ……. بهتره واضح تر بگید تا منم بفهمد چی میگید . – بزار از اینجا برات شروع کنم ……… بیست ، بیست و پنج سال پیش پدرت و من و کاووس با هم شراکت داشتیم ……… پدرت مرد رو راست و ساده ای…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 16 2 (1)

8 دیدگاه
  با کمی مکث کردن ، شاسی زنگ را فشرد و طولی نکشید که صدای زنی را از آن طرف خط شنید : – بله ؟ – یزدانم ……….. بهم گفته بودن رأس ساعت نه اینجا باشم . – بله بفرمایید ……….. آقا منتظرتون هستن . با صدای تیکی ،…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 15 3 (1)

8 دیدگاه
  – الو …… – به به ببین کی زنگ زده بهم …….. پسر من فکر می کردم باید تا شب منتظر تماست بمونم ………. اما هنوز یک ساعت نشده زنگ زدی . – آدرس بده بیام …….. فقط وای به حالت اگه که بخوای دروغ به نافم ببندی …………
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 14 3.5 (2)

13 دیدگاه
  مردِ پشت خط ، نفس عمیقی کشید و صدایش را آرام تر و مرموز تر نمود و ادامه داد : – این و بدون که من دارم به سود تو عمل می کنم ……… خوب فکرات و بکن ، اگه دوست داشتی چیزای بیشتری بدونی ، فقط کافیه تا…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 13 5 (1)

14 دیدگاه
  صورت گندم در هم رفته تر شد و لب و لوچه اش آویزان تر از قبل گشت . – تا اون موقع که خیلی مونده …….. من الان می خوام . نه چند سال دیگه …….. منم می خوام از خودم و خودت عکسای خوشگل بگیرم بذارم رو صفحه…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 12 2 (1)

20 دیدگاه
  با رسیدن به دیوار انتهایی ، یزدان پشت به گندم کرد و روی زمین زانو زد : – بدو بیا رو کمرم . گندم خودش را به ضربی روی کمر یزدان انداخت و با پرویی تمام خودش را روی او پهن نمود و پاهای کوتاهش را دور کمر او…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 11 3 (1)

12 دیدگاه
  – الان دوست داری بخوری ؟ – معلومه ، من عاشق بستنیم . – پس اول باید بریم داخل ، تا من حساب کتابای بچه ها و کاووس خان و انجام بدم و بعد بیام دنبالت که بریم دنبال بستنیِ گندم خانومم ………. فقط گندم بچه های دیگه ،…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 10 2.5 (2)

18 دیدگاه
  یزدان هرگز تیپ خاص و آنچنانی نمی زد ………. یعنی درآمدش در آن حدی نبود که بتواند ولخرجی های این چنینی کند ……… همیشه ساده بود و ساده هم می پوشید ……… اما این سادگی چیزی نبود که بتواند جذابیت ظاهری او را بپوشاند و یا تحت تأثیر قرار…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 9 5 (1)

8 دیدگاه
  – قراره امشب و با هم رو این مبله بخوابیم . – باهم بخوابیم ؟ خاله اکرم دعوامون نکنه ……… آخه خاله میگه دخترا باید جدا از پسرا بخوابن . – نه اندفعه دعوامون نمی کنه …….. بعدشم من به کسی اجازه نمیدم گندم خوشگل خودم و دعوا کنه…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 8 0 (0)

7 دیدگاه
  – خیله خب . برو داخل خودت و خوب بشور ……. شلوارتم در بیار بده من بندازم تو رخت چرکای اکرم …….. خودت و شستی صدام کن . – باشه . گندم داخل رفت و در را بست ……… اما هنوز زمان زیادی از داخل رفتنش نگذشته بود که…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 7 5 (1)

13 دیدگاه
  یزدان روی پا نشست و دو سمت شانه های گندم را گرفت . – همینجا صبر کن تا من برم و برات شلوار بیارم ……… خب ؟! پیش پسرا نری ها . گندم که گریه اش قطع شده بود ، اینبار با پشت دست دماغ پایین آمده و نشسته…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 6 5 (1)

8 دیدگاه
  – اما کاووس خان ……… گندم فقط یه بچه است . سنش از همه کمتره ……. فقط چهار پنج سالشه . کاووس پوزخندش را پهن تر کرد و گردن به سمت یزدانِ ایستاده مقابلش جلو کشید : – اگه خیلی دوست داری می تونی تو هم امشب پیشش بمونی…