رمان گلاویژ پارت 20
14 دیدگاه
دیگه نذاشتم ادامه بده و میون حرفش پریدم و گفتم: _آقای واحدی چه کمکی از دست من برمیاد؟ نگاهی بی تفاوت بهم انداخت و گفت: _ممکنه به کمک کنی و خودتو به عزیزم نشون بدی که معشوقه ی منی؟ یک ساعت بیشتر وقتتو نمیگیره! ازحرفش جا خوردم.. اونقدر زیاد که…