آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 10 4.3 (139)

2 دیدگاه
        شهراد:     -زود دستاتونو بشورید بیاید من همین بیرون وایمیستم.     – شهلادجون گهل کلده؟(شهرادجون قهر کرده)     سر خم کرد و با جدیت به مایا خیره شد.     -بیخود شیرین زبونی نکن خانوم کوچولو برو دستاتو بشور بیا بیرون.    …
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 9 4.4 (138)

3 دیدگاه
        -مرسی عزیزم.   -اووف خداروشکر که اومدین!     شیلا با لبخند دست شوهرش را گرفت و گفت:   -ببخشید که دیر کردیم خیلی اذیت شدی؟!   -خیلی!     دستش را دور شکم مایا محکم‌تر کرد و متاسف سر تکان داد.     -خیرسرت با…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 8 4.4 (159)

4 دیدگاه
        خیره به نفس بند آمده‌‌ام مقابله صورتم غرید:   -سه روزه، درست سه روزه که رو مخمی و جلوی شهراد نتونستم حالتو بگیرم وزه اما سکوتم دلیل بر این نیست که مقابلت خفه خون گرفتم! فقط کافیه می‌شنوی؟ کافیه حس کنم به بیتا چیزی گفتی اونوقت…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 7 4.3 (155)

3 دیدگاه
      -بشینید.     دختر دنیزنام همانطور که دستش را دور گردن خواهر نوجوانش حلقه کرده بود، شوکه سر تکان داد و حیران پرسید:   -چی؟ چرا؟!   -چرا داره؟ بچه سردشه بشینید زود.     خوب می‌دانست لحن جدی و خالی از هر گونه احساسش که مانند…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 6 4.3 (164)

9 دیدگاه
        -سلام آقای دکتر   -آقای دکتر خسته نباشید.   -وای آقای دکتر خیلی ممنون از اینکه دوباره تو این ماه بهم وقت دادین.     کیف سامسونتش را در دست جا به جا کرد و همانطور که با کسانی که در پذیرش کلینیک منتظر بودند، سلام…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 5 4.4 (127)

7 دیدگاه
        نالان گفت:   -آبجی من از صداهاشون می‌ترسم، میشه هدفون بذارم؟!     دلم داشت از غصه می‌ترکید و چرا هردویمان باید این چیزها را تجربه می‌کردیم؟!     -نمیشه دورت بگردم می‌دونی که باید هشیار باشی تا اگر یه وقت کسی تونست بیاد تو اتاق…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 4 4.4 (132)

1 دیدگاه
          -می‌دونم چقدر حساسید اما دلم می‌خواد بدونید ما و مجموعه کوچکترین قصوری ازمون سر نزده. بچه ها خودشون با هم دعوا کردن وگرنه مربی ها همیشه حواسشون جمعه دیگه فکر کنم اینو خودتون خیلی خوب متوجه شده باشید آقای دکتر!     ضیایی مشغول رفع…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 3 4.4 (82)

5 دیدگاه
        کتش را برداشت و رو به نگاه متعجب دختر و ماهان و عمادی که نگران خیره‌اش بودند، گفت:   -من باید برم.     ماهان گفت:   -چی شده شهراد؟ مشکله جدی ای که نیست؟!     کارت طلایی رنگش را از روی میز برداشت و…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 2 4.4 (129)

بدون دیدگاه
        به نظرش تا همینجا برایش کافی بود. در واقع زیاد از حد هم بود اما اَمان از زن ها و رویاهایی که داشتند.     حاضر بودند صدها میلیون خرج کنند و طعم دردهای متفاوتی را بچشند تا در نهایت بتوانند کمی هم که شده نزدیک…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 1 4.3 (155)

10 دیدگاه
        -دکتر شهراد ماجد، یه جراح زبردست که تو دنیای پزشکی کسی نیست که اسمشو نشنیده باشه. یه پزشک جوون اما فوق‌العاده با مهارت که تا حالا حتی یه عمل ناموفق هم نداشته و اسمش برای راضی کردن هر کس که دنباله زیباییه، کفایت می‌کنه تا میلیون…