IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت آخر 4 (2)

39 دیدگاه
    وقتی مارال انتقال دادن دکتر بعد معاینه اش گفت هنوز نمیتونه چیز ثابتی بگه… نمیتونستم به نبودن مارال فکر کنم هر لحظه بیشتر نگران میشدم اصن فرهاد برام مهم نبود و داره چیکار میکنه … هر سه تامون تو سالن انتظار بودیم حال روزمون چندان زیاد تعریفی نبود…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 73 2 (1)

5 دیدگاه
    کوروش”   بعد تیر خوردن مارال تو عالم برزخ بودم نه میتونستم کاری کنم نه کاری از دستم  بر میومد   نمیخواستم ماهان بفهمه من خواهرشو دوست دارم میترسم دیدش نسبت به من عوض شه و فکرای بدی کنه فرصت خوبی تا ماهان نبود میرفتم باهاش حرف میزدم…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 72 2 (1)

12 دیدگاه
    داشتم از کسی کمک میخواستم که یه بارم صداش نزدم ازش هیچ وقت کمک نخواستم چقدر من آدم بدی ام بهش نیاز پیدا کردم دارم صداش میزنم دلمو زدم به دریا ازش خواستم منو ببخشه   نمیدونم چند ساعت تو اون حالت بودم هیچی از دوربرم خبر نداشتم…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 71 2 (1)

بدون دیدگاه
    “ماهان”   چیزی که جلو روم میدیدم باور نمی کردم   + مارال   مارال غرق خون تو بغلم بود دستام میلرزید چشماش بسته بود   همین طور داد میزدم اسمشو صدا میزدم   + مارال پاشو خواهری پاشوووو   کوروش اومد نزدیکم دانیال و بقیه رو ندیدم…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 70 2 (1)

12 دیدگاه
    ماهان: فرهاد ،مارال جایی با تو نمیاد   فرهاد چند قدم  اومد جلو   فرهاد: مارال خودش اگه میخواد آسیبی به کسی نرسه   + ماهان تورو خدا بزارم نمیخوام‌از دستتون بدم   دستمو از دست ماهان جدا کردم داشتم میرفتم سمت فرهاد که کوروش اومد جلو روم…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 69 1 (1)

10 دیدگاه
    فرهاد: پسرخاله بیا جلو فقط 5 دقیقه وقت داری با خواهرت خدافزی کنی   میخواستم برم سمتش که فرهاد دستمو کشید   + وایسا عزیزم کجا بایر اول پسرخاله رو بگردن   فرهاد یکی از نوچه هاشو فرستاد تا ماهان بگردن با خودش چیزی نیورده باشه   بعد…
IMG 20221006 220245 864

” خدمتکار عمارت درد” پارت 68 2 (1)

9 دیدگاه
    “مارال”   خیلی سردم بود این گولاخا هیچی بهم ندادن   + من تشنمه یکم آب میخوام   هیچ توجهی نمیکردن بهم انگار وجود ندارم   + های باشماهام مگه کَرین   بازم جواب نداد گوشی یکیشون زنگ خورد رفت بیرون حرف زد میمیرد اینجا جواب میداد  …
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد ” پارت 67 2 (1)

بدون دیدگاه
    ماهان: خواهرم کجاست؟!   همین طور داشت میخندید   متین: تو قلبت   مرتیکه بیشعور همین طور داشت میخندید   + بیارین پایین   وقتی متین آوردن پایین یه مشت محکم کوبیدم تو صورتش   + چرا زبون وا نمیکنی ؟!   متین: چیزی ندارم بگم که…  …
IMG 20221006 220245 864

خدمتکار عمارت درد 66 2 (1)

2 دیدگاه
    فرهاد: من هنوز مارالو دوست دارم   متین: مگه نگفتی ردت کرده پسر تو همه چیزت اوکیه افتادی دنبال دختری که اصن نمیخوادت میتونی رو هر دختری دست بزاری که میخوای   ته دلم خیلی خوشحال بودم که مارال پيشنهاد فرهادو رد کرده ولی فرهاد هنوز دست بردار…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 65 2.5 (2)

29 دیدگاه
    با یه حس سردی چشامو وا کردم همین طور نفس نفس میزدم‌ بیشرفا با یه سطل آب خیس ام کرده بودن دست و پامو به صندلی با طناب بسته بودن نمیتونستم تکون بخورم   + من کجام؟! با شماهام   همین طور داد میزدم صداشون می کردم  …
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 64 2 (1)

17 دیدگاه
    جا خوردم نمیدونستم چه عکس العملی از خودم نشون بدم فقط همین نگاش می کردم   + تو ما، ماهانی   _ غیر من کسی دیگه ای اینجا میبینی؟!   واقعن گیج شده بودم اگه ماهان بود اگه داداشمه پس چرا بعد این همه مدت نیومده بود منو…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 63 0 (0)

19 دیدگاه
    دانیال: اینا دیگه چین؟!   کوروش جلوتر اومد دو پاکتارو گذاشت رو تخت رو به دانیال کرد   کوروش: نمیشد با لباسای مهمونی بره براش یه چند دست مانتو و شلوار گرفتم هر کدوم خواست بپوشه   تو دلم ذوق کردم چقدر به فکرم بوده راست میگفت نمیشد…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 62 0 (0)

1 دیدگاه
    “مارال”   همین طور سرش تو گوشی بود باهاش کار می کرد   داشتم به این فکر می کردم بجای اینکه بگه زنشم بگه خواهرشم یا هر چی تو دلم هم ذوق می کردم هم حرص میخوردم فکر کنم مودی بودن کوروش به منم سرایت کرده   +…
IMG 20221006 220245 864

” خدمتکار عمارت درد ” پارت 61 0 (0)

1 دیدگاه
    همین طور داشتم با لباسم بازی می کردم   کوروش: خوب نمیخوای بگی این پسر کی بود که اینقدر نگرانت بود   + بنظرت کی میتونه باشه؟! کوروش: اگه میدونستم ازت که نمیپرسیدم   نوبت من بود که تلافی کنم   + از دوست برام بیشتر   کوروش:…
IMG 20221006 220245 864

“خدمتکار عمارت درد” پارت 60 0 (0)

6 دیدگاه
  بین یه دو راهی مونده بودم که برم یا نه …   میخواستم بگردم ببینمش ولی عقلم اجازه نمیداد میگفت برو   چند قدم برداشتم که باز صداشو شنیدم   _ لطفا بمون نرو   با اینکه پشت بهش بودم با تکون دادن سرم بهش گفتم نمیخوام   _…