رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 14 1.5 (2)

9 دیدگاه
    درگیر نگاه کردن بهشون بودم که در سالن باز شد و نیره درحالیکه لباس زیبایی به تن کرده و موهاش رو آزادانه روی شونه هاش انداخته بود توی قاب در قرار گرفت   _خوش اومدی   نگاهمو با حیرت سر تا پاش چرخوندم هیچ وقت نیره رو این…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 13 1 (2)

8 دیدگاه
    اونا از کنارم گذشتن ولی من بهت زده خشکم زده و از شدت هیجان دست و پاهام شروع به لرزیدن کرده بودن اگه گندم توی آغوشم نبود معلوم نبود تا الان چند بار از حال میرفتم   گذشته ای که باهم داشتیم جلوی چشمام مرور شد و اشک…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 12 1 (1)

16 دیدگاه
  _خوشحالم از زندگیت راضی هستی کلی باهم حرف زدیم و فهمیدم که با وجود تلاش های زیادم خاله طلعت بخاطر بیماری که داشته از دنیا رفته وقتی شنیدم خیلی ناراحت شدم چون زیادی به گردنم حق داشت آدرس خونه اش و شماره تلفنش رو گرفتم که باهاش در ارتباط…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 11 1 (1)

15 دیدگاه
  _ببخشید مزاحمتون شدم ولی میخواستم ازتون درمورد کار بپرسم _شرمنده ام ولی مشکلی پیش اومده یه مدت باید صبر کنید بند دلم پاره شد _چی ؟؟ توروخدا نکنه همه چی بهم بخوره و الکی تا اینجا اومده باشم خجالت زده نگاه ازم دزدید _انشالله که همچین چیزی اتفاق نمیفته…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 10 1 (1)

8 دیدگاه
  با عجله خودم رو دم در رسوندم مرتضی کناری ایستاده و با سری پایین افتاده منتظر من بود _سلام با من کاری داشتید _سلام ببخشید اینجا مزاحمتون شدم ولی شماره تماس چیزی ازتون نداشتم که بهتون زنگ بزنم و اطلاع بدم _ببخشید ولی من گوشی ندارم _واقعا ؟؟ بی…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 9 3 (2)

5 دیدگاه
  _میدونی این طور نبوده و اصلا روحش از وجود گندم خبر نداره برای همین نمیخوای دربارش صحبت کنی آره نازی ؟! _اون لیاقت پدر بودن نداشت حالا تمومش کن به اجبار سکوت کرد و سری به نشونه تاسف به اطراف تکونی داد باید یه فکری برای جایی که میخواستم…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 8 3 (3)

11 دیدگاه
  نمیدونم چند دقیقه عصبی خیره اش بودم که دستی جلوی صورتم تکون داد و پر ادعا پرسید : _خوب کارتو ادامه میدی یا نه ؟؟ اگه میخوای بازم اینطوری کنی بگو بدونم و رَدت کنم بری با اینکه برام سخت بود ولی لبهامو بهم فشردم و به اجبار لب…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 7 1 (1)

24 دیدگاه
  _ این چند ساله هرررچی پشتم حرف زدید هیچی نگفتم و تحمل کردم ولی این بار دیگه با دفعه های قبل فرق داره بحث دخترم درمیونه اگه یه بار دیگه بشنوم یکیتون پشتم یه کلمه حرف زده چاقو رو برمیدارم زبونشو از حلقومش میکشم بیرون پاره اش میکنم فهمیدید…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 6 2.5 (2)

18 دیدگاه
  دخترم رو عین یه گنج با ارزش توی بغلم پنهون کردم و به خونه برگشتم و معلوم بود از تغییر یهویی من تعجب کرده چون مدام با دستاش صورتم رو قاب ‌ میگرفت و بوسه های ریز ریز روی صورتم مینشوند _ماما میتلسی ؟! دختر کوچولوم زیاد از حد…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 5 3.3 (3)

146 دیدگاه
  با ترس ازش جدا شدم – اصلا – بالاخره که یه روزی میفهمه مادر با فکر به اینکه یه روزی گندم متوجه وجود آراد بشه لرز به تنم انداخت -نمیخوام به همچین چیزی فکر کنم دستمو گرفت و نگران نگاهم کرد – ولی آخه تا کی میخوای ازش پنهون…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 4 1 (1)

30 دیدگاه
  زهرا که متوجه یهویی گرفته شدنم شد ، با تعجب به سمتم چرخید – چیزی شده نازی ؟؟ دستی به شال روی سرم کشیدم و بی حوصله از سرم بیرون کشیدمش – نه !! جلوتر از اون وارد خونه شدم که دنبالم راه افتاد و قبل از اینکه وارد…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 3 2.8 (4)

38 دیدگاه
  همونطوری که با کنجکاوی نگاهش رو به اطراف میچرخوند لب زد : – برای دیدن “گندم” اومدم … راستی کجاست ؟؟ اشاره ای به ته کارگاه کردم – خسته بود بچه ام ، خوابوندمش اونجا چشم غره ای بهم رفت – خوب میاوردیش پیش من و گُل بانو –…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 2 1.5 (2)

24 دیدگاه
  سرمو جلو بردم که با تموم قدرتش توی چشمم فوت کرد و بغض کرده گفت : – حالا خوب شدی مامانی ؟؟ – آره درد بلات به قلبم مگه میشه تو باشی و من خوب نباشم نمکی خندید و با وجود عروسک توی بغلش روی پام نشست و سرش…
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 1 2.7 (6)

55 دیدگاه
  [ شروع فصل دوم ]   چند سال بعد … نازی : خسته پشت دار قالی نشسته و با قیچی مخصوص توی دستم شروع کردم به کوتاه کردن پرز های اضافه قسمتی که کار کرده بودم دقیق نمیدونم چند ساعتی بود که مشغول کار بودم فقط درد وحشتناکی که…