رمان عشق تعصب پارت 90
حسابی جا خورده بودم یعنی جدی جدی میخواست طلاقش بده ، بوسه به سمت کیانوش اومد و با عصبانیت گفت : _ یادت باشه نمیتونی من رو طلاق بدی وگرنه نابود میشی کیانوش کیانوش دستش رو دور گلوش حلقه کرد فشاری بهش داد و با خشم غرید : _ داری من رو تهدید میکنی آره ؟ _ هر جوری