رمان عشق ممنوعه استاد Archives - صفحه 3 از 13 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 154

  با تمسخر تک خنده ی عصبی کرد و گفت : -کارم داشتی ؟؟ دستپاچه نگاه ازش دزدیدم -آره دیگه آهاااان اونوقت میشه بگی این چه کاریه که سر از کمد لباسام در آوردی آب دهنم رو وحشت زده قورت دادم حالا چه گهی میخوردم توی ذهنم به دنبال پیدا کردن جوابی برای سوالش بودم که دستش رو جلوی صورتم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 153

  چند روزی بود که توی خونه آراد زندگی میکردم زندگی که نه بهتره بگم زندانی بودم چون به جز اتاقم جایی نمیرفتم نه اینکه نزارن توی حیاط برم نه فقط وقتی پامو از اتاق بیرون میزاشتم اینقدر نگاه روم زوم بود و زیر نظرم داشت که دست از پا خطا نکنم که صلاح میدیدم توی اتاقم بمونم و جایی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 152

  خیره چشمای به خون نشسته اش ، غریدم : _آره دیوونه شدم … از اینکه اینجا زندانی شده و نمیتونستم رهایی پیدا کنم جنون وار چنگی به موهای بلندم زدم و درحالیکه با تموم قدرت میکشیدمشون با درد فریاد زدم : _ببین دیوونه شدم دیوونه ام کردید اینقدر فشار روحی روانی روم بود که نمیدونستم دارم چیکار میکنم فقط

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 151

  ” نازی ” روی تخت دراز کشیده و با حال بد دستمو روی شکمم کشیدم نمیدونم امروز چه مرگم شده بود که همش حال تهوع داشتم طوری که این حال بد امونم رو بریده بود به قدری خسته بودم که قطره اشکی از گوشه چشمم چکید شانس آوردم آراد به چیزی شک نکرد چون با این وضعیتی که بینمون

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 150

  لبامو بهم فشردم و سری تکون دادم خودش این حرف رو زده بود ولی انگار از جواب من که گفته بودم حسمون متقابله خیلی حرص خورده و عصبی شده باشه که دندون قروچه ای کرد و خشن فریاد زد : _حالا که ازم متنفری چرا رهام نمیکنی هااااا ؟؟ _یادت که نرفته هنوز زن منی دیوونه وار خندید و

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 149

  مامان برای دفاع از خودش قدمی جلو گذاشت و خواست چیزی بگه که نازی دستش رو به نشونه سکوت جلوش گرفت و گفت : _هیس …هیچی نگو چون با این حرفات من رو بیشتر از خودت متنفر میکنی فقط همین !! مامان خندید و گفت : _میدونم اینقدر متنفری که حتی حاضر شدی به پلیس لوم بدی و اون

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 148

  پامو روی پدال گاز فشردم و با سرعت توی جاده افتادم تموم بدنم از شدت خشم میلرزید و حالم رو به راه نبود نازی تموم مدت ساکت نشسته و به رو به رو خیره شده بود از گوشه چشم نیم نگاهی سمتش انداختم _هه برای رهایی از من چه کارا که نمیکنی ؟! سرش کج شد و گیج لب

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 147

  چندساعتی توی ماشین نشسته و درست عین دیوونه ها به خونه آریا زُل زدم میدونستم یعنی مطمعن بودم خبری از نازی داره و میخواد ازم پنهونش کنه پس باید هر طوری شده پیداش میکردم خسته دستامو دور فرمون گذاشته و درحالیکه سرمو روشون میزاشتم نگاه درمونده ام رو به در خونشون دوختم بالاخره بعد از ساعت ها چشم انتظاری

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 146

  _نازی اینجا نیست با تعجب پرسیدم : _جانم ؟؟ نفهمیدم ؟؟ جلو اومد و دقیق کنار ماشین دست به سینه ایستاد _گفتم که اینجا نیست _یعنی چی ؟؟ با تمسخر نگاه ازم گرفت و گفت : _یعنی همین که شنیدی پس زودی جمع کن و از اینجا برو آفرین پسر خوب به سمت در خونه رفت و خواست داخل

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 145

  نمیدونم دقیق چند ساعتی گیج و منگ توی خیابون ها چرخیدم که دیگه صدای غار و قور شکمم دراومده بود اصلا یادم نمیومد آخرین باری که غذا خوردم کی بوده ولی از طرفی هم اصلا میلی به غذا نداشتم بلاهایی که سرم میومد به حد کافی سیرم کرده بودن طوری که اصلا دهنم باز نمیشد که بخوام یه کم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 144

  بی اهمیت بهش قلوپ دیگه ای از مشروب خوردم که دستش روی دستم نشست و مانعم شد _به منم میدی ؟؟ اخمامو توی هم کشیدم _دهنی منه برو یکی دیگه بردار نگاهش رو با حالت خاصی توی‌ صورتم چرخوند و درحالیکه روی لبام زُم میکرد گفت : _اتفاقا برای همین که دهنیته میخوامش !! حوصله نداشتم پس بی اهمیت

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 143

  با عجله و بدون اهمیت بهش از پله ها بالا رفتم خودم روی تخت انداختم و با اعصاب داغون به سقف اتاق خیره شده و اینقدر فکر کردم که نفهمیدم چی شد و به خواب عمیقی فرو رفتم نمیدونم چند ساعت خوابیده بودم که یکدفعه با حس نوازش دستی روی موهام تکونی خوردم به سختی لای پلکای بهم چسبیده

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 142

  طوری که آراد با نگرانی نگاهم کرد با عجله سمتم اومد و بازوم گرفت _بسه نازی نخند !! دستش رو پس زدم و اشاره ای به ناهید کردم و درحالیکه دور خودم میچرخیدم بلند بلند به خنده هام ادامه میدادم کم کم خنده هام به هق هق های ریزی تبدیل شد و با پشت روی مبل افتادم ، آراد

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 141

  به سیم آخر زده بودم میخواستم همه چی رو بهش بگم بهش بگم تا بدونه چه بلایی سرم آورده پس بی توجه به جِلِز وِلِز کردنش روی مبل نشستم و درحالیکه سرمو به پشتیش تکیه میدادم شروع کردم به حرف زدن _بیا که میخوام از گذشته ها برات بگم دستای لرزونش رو توی هم گره زد _برو بیرون نمیخوام

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 140

  ” نازلی ” از اتاق که بیرون زدم و با رسیدن به راهروی خلوت بیمارستان بالاخره سد مقاومتم شکست و پاهام لرزید و نزدیک بود پخش زمین شم که دستمو به دیوار گرفتم و مانع شدم قطره اشک سمجی از گوشه چشمم چکید و روی گونه ام افتاد باورم نمیشد که همه چی تموم شده باشه اونم چی ؟؟

ادامه مطلب ...