رمان رسپینا پارت 95
وارد خونه که شدم همه رو دیدم ، راحیل ریما ، رادمهر ، فکر میکردم راحیل خونه خودش باشه اما اینجا بود. از اینکه تک تکشون خونمون بودن راضی بودم ، این خونه پر سر و صدا رو ترجیح میدادم به هر خونه ی مجردی قبلاً طرز فکرم این نبود ، آرزوم شده بود خونه مجردی و مستقل بودن