رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 90
#پارت_۶۹۸ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 سینی رو گذاشتم روی میز و چهار زانو رو کاناپه نشستم تا اون از پله ها بیاد پایین. حتی دوست داشتم چاییم رو با اون و در کنار اون بخورم. یقه لباسم افتاده بود پایین و تقریبا سینه هام کاملا مشخص بودن اما اصلا اهمیت نداشت! گمون نکنم نیما اصلا با دیدن همچین صحنه هایی