رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 87

3.5
(2)

#پارت_۶۹۴

🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓

مسواک زدم و با خشک کردن دست و صورتم از سرویس اومدم بیرون و به سمت کمد لباسها رفتم!
روی ردیف رگال، اون لباس خوابهای ساتن که یه پیرهن و یه شلوار ساتن با گلهای آبرنگی ابی بود چشمم رو گرفت.
خسته از هر نوع لباس زیری لخت مادر زاد شدم و تنها همونهارو پوشیدم…
آخه که چقور پوشیدنشون حس خوب راحتی رو برام به ارمغان میاوردن!
قدم زنان به سمت آینه رفتم و رو به روش ایستادم.
اول موهام رو بستم ولی بعد پشیمون شدم و دوباره بازشون کردم.
برس رو برداشتم و آروم آروم شروع کردم شونه کردنشون و همزمان نگاهی به نیما که کنار پنجره ایستاده بود و سیگار میکشید و همزمان با گوشیش ور میرفت انداختم.
من دلم نمیخواست بخاطر سلامتی خودش هم که شده اون این زمان سیگار بکشه!
صورتش درهم بود.پرسیدم:

-اتفاقی افتاده ؟

سرش خم بود و نگاهش خیره به موبایلش.
یه جورایی غرقش بود اما وقتی من ازش سوال پرسبدم اون سرش رو بالا گرفت و جواب داد:

-نه!

اینو گفت و تلفن همراهش رو پرت کرد رو تک مبلی که همون نزدیکی بود و دوباره به کشیدن سیگارش مشغول شد.
یکم ادکلن به برسم زدم و بعد اونو به آرومی لای موهام بالا و پایین کردم و گفتم:

-سه تا سیگار کشیدی از وقتی رسیدیم خونه…ساعت سه و نیمه هاااا…

نگاهی به سیگاری که لای انگشتاش بود انداخت و بعد پنجره رو بار کرد و پرتش کرد بیرون و گفت:

-سه تا نخ که چیزی نیست!

همونطور که آروم آروم برس رو لای موهام میکشیدم گفتم:

-چرا عزیزم سه تا نخ واسه این تایم خیلی هست…

خیلی باهام موافق نبود شاید چون تجربه ی انجام همچین کاری رو تو همچین زمانهایی داشت آخه لبخند بر لب ابروهاش رو بالا انداخت و جواب داد:

-نیست…بعضی وقتها این زمان بیشتر از اینها میکشیدم….شاید گاهی تا یه پاکت!

اینو گفت و قدم زنان به سمتم اومد و درست
پشتم ایستاد.
خیلی جدی گفتم:

-خب…هم کار اون زمانت غلط بود هم کار الانت….

دستشو خیلی آروم از روی سرم تا پایین جایی که بلندی موهام تموم میشد کشید و گفت:

-من کاری به درست و غلط ندارم…من وقتی نیاز دارم باید بکشم…

دوباره دستوش روی سرم و لاب موهام کشید. نوازشوار و آروم و بعد هم آهسته زمرمه کرد:

“چقدر نرمن ….”

باز من با یه لمس کوچیک اون وا دادم و حتی چمشهام با نوازشها و دست کشیدنهاش خمار و سنگین شدن.
دستهاش به آرومی روی شونه هام نشستن…
سرم رو کج کردم و خیلی آروم گفتم:

-باید کمش کنی نیما…باید کمتر سیگار بکشی! کمتر…

دسته ای از موهام رو کنار زد و لبهاش رو گذاشت رو گردنم و جواب داد:

-بهش فکر میکنم…

پلکهام لرزیدن و ناخوداگاه موجی از لذت به اندامم افتاد.
آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم ریتم نفسهام معمولی بشن اما قفسه ای سینه ام منو قطعا لو میداد.
بوسه اش آروم بود و دلنشین…
دلم میخواست ادامه بده این بوسه های شیرین رو…
دستهاش از شونه هام تا روی بازوهام پابین اومدن.عطر موهام رو بو کشید منو به خودش فشرد.
دوست داشتم منن لمسش بکنم واسه همین دستهامو روی پاهاش گذاشتم و خودم سرم رو کج نگه داشتم تا اون بارم بوسم بکنه و
نکرد و خیلی بی هوا با صاف نگه داشتن سرش از توی آینه نگاهم کرد و پرسید:

-موهاتو ببافم !؟

هووووف!
هی منو میبرد لب چشمه و تشنه برمیگردوند!
لبخند زدم و با نگاه کردن به تصوبر افتاده ی چشمهاش تو آینه پرسیدم:

-مگه بلدی !؟

با نیش باز شده جواب داد:

-آره بابا دست کم نگیر!چه کار شاخی باشه چه نباشه ما بلدیم انجامش بدیم…

صاف ایستادم و گفتم:

-باشه…بباف….

#پارت_۶۹۵

🌓🌓 دختر نسبتا 🌓🌓

صاف ایستادم و گفتم:

-باشه…بباف !

آستینهای سویشرت تنش رو داد بالا.انگار میخواست آپلو هوا کنه!
نفس عمیقی کشید و بعد آروم آروم و سر حوصله و ناشیانه موهای منو برای اینکه بتونه ببافه به سه قسمت تقسیم کرد.
خندیدم و پرسیدم:

-تو مطمئنی بلدی ؟ کمک و راهنمایی نمیخوای !؟

یه نگاه غضب آلود به صورتم انداخت. از اون نگاه ها که پر از حرفن و من اگه میخواستم ترجمه اش کنم میشد این که:

“دیگه نبینم همچین توهینی به حرفه ای ترین مرد دنیا بزنی!!”

به کارش ادامه داد و گفت:

-حالا بزار ببافم! بعدش میبینی و میفهمی که هیچکس تو دینا تاحالا موهاتو اینقدر خوشگل نبافته بود.
ار فردا هم میایی منت کشی که موهای منو واسم بباف و منم محلت نمیزارم!

لبخند زدم و بدون اینکه چیزی بگم به صورتش خیره شدم.
سرش خم بود به لطف قامت بلندش خیلی راحت به کله ی من و موهام تسلط داشت با اینحال با دقت زیادی مشغول بافتن موهام بود.

درست عین کسی که قصد ساختن بمب اتمی داره!
چشمهاش یهدجفت چشم قهوه ای معمولب بودن که حتی یه حالت تنگ و افتاده داشتن اما مژهدهاش بلند بودن و وقتی پایین رو نگاه میکرد این بلندی بیشتر به چشم میومد.
درست مثل الان…
ته ریش داشت و صورتش جدی شده بود.
از لبهای کلفتش هم نگم که زیر لب نرم بودن و خوش طعم هرچند رنگشون بخاطر سیگارهایی که میکشید تقریبا دیگه اون صورتی معمولی رو نداشتن.
با اینجال جذاب بود.
خیلی خیلی جذاب …
البته من درگذشته خیلی ازش خوشم نمیومد وهمین تنفر باعث میشد هیچوقت مثل الان فکر نکنم که خوشتیپ و جذابه و وقتی دخترای فامیل با حسرت به رویا بابت داشتن نیما غبطه میخوردن تصور میکردم دیوانه و احمقن…
بعداز چنددقیقه بلاخره سرش رو بالا گرفت و باتوی دست گرفتن موهای بافت شده ی من گفت:

-بفرما…تحویل بگیر!

موهام رو ازش گرفتم و نگاهشون کردم و گفتم:

-نه…مثل اینکه بلدی! خوشگل بافتی!

دستهاش رو بالا و پایین کرد و گفت:

-گفتم که! بلدم !

قامتش رو خم کرد تا سرش دقیقا رو به روی سرم باشه.
زل زد تو چشمهام و بعدهم پرسید:

-تاحالا کسی به این خوشگلی موهات رو بافته!؟

دستهام رو گذاشتم روی شونه هاش و بعد سرم رو بردم جلو و لبهاش رو بوسیدم و جواب دادم:

-نه!

لبخندی زد و بعد عقب رفت درحالی که منتظر بودم این بوسه اونو راغب به انجام رابطه کنه.
اصلا احساس من احساس میکردم اون منو بیشتر شبیه به همخونه و یه دوست میبینه نه یه همسر…
نه کسی که میتونه باهاش رابطه ی جنسی داشته باشه.
رفت سمت تخت و کنارش ایستاد.اول سویشرتش رو درآورد و پرتش کرد تو هوا…
گله مندانه لباس رو تو هوا و گفتم:

-نیماااا…لطفا این عادتو بدتو بزار کنار…همیشه باید لباساتو پرت کنی اینور اونور!

خم شد و شلوارش رو هم از ما درآورد و اون رو هم پرت کرد و بعد گفت:

-باشه! از فردا!

بازم به اجبار خم شدم و شلوارش رو از زوی زمین برداشتم و گفتم:

– نیماااااا….

خندید و خودشو انداخت روی تخت و گفت:

-هشت ونیم باید شرکت باشم.خستمه جون تو…چراغ رو خاموش میکنی؟
خوابم میاد!

آها! پس اصلا کلا قصد اینکه با من داشته باشه رو نداشت.
لباسهاش رو مرتب کردم و گذاشتم رو دسته مبل و آهسته گفتم:

-اتفاقا خودمم فردا هشت صبح باید برم بیمارستان!
دیر خوابیدم!

چراغ رو خاموش کردم و تو تاریکی به سختی خودمو رسوندم به تخت.
کنار نیما دراز کشیدم و به صورتش خبره شدم.
خوابیده بود و انگار نه انگار که همین چنددقیقه پیش سرش رو گذاشته بود روی بالش….

پتو رو تا روی تنم بالا کشیدم و زمزمه کنان گفتم:

” شبت بخیر…”

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

70 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زری
زری
2 سال قبل

چ حالی شما دارین بخدا
ادمو از زندگیش میندازن شما سر اندازه رمان بحث میکنین؟
ول کن باو زندگی ارزش این چیزا رو نداره

شهاب
شهاب
2 سال قبل

چرا انقدر سر یه رمان چرت و پرت که نصفش هجویاته انقدر کامنت باید باشه که همشونم یه حرف با یه مضمون میزنن منتها جنگ دارن
چه وضعشه نوجوون مملکت انقدر مغزش پوک باشه بشینه اینارو بخونه تازه بخواد سرش هم متعصبانه دعوا کنه
بزرگ شید یکم

Parsa
Parsa
2 سال قبل

سلام اول اینکه یه رمان یاهرچیزدیگه ارزش بحث وناراحت کردن دیگران نداره دوم منم باخانم یاس موافقم ،رمان بیشترمانورش رومسائل جنسیه طوری که خواسته بامطرح کردنش به خواننده توهین میشه ولی چه باید کردچون زمان زیادی صرف خوندنش کردیم دوست داریم پایانش ر ببینیم

یاس
یاس
پاسخ به  Parsa
2 سال قبل

😘😘😘😘😘😘😘

M
M
2 سال قبل

چقد کامنتا زیاده 😯😯

یاس
یاس
2 سال قبل

من به عنوان يه خواننده ای که سه ساله دنبال میکنم این رمان رو ديگه نظری نميدم که کسی ناراحت نشه،الان طرف صحبتم با نویسندس،نویسنده عزیز ادمین عزیز الان راضی هستی از روال نوشتن و پارت گذاریت؟ تو به عنوان کسی که داری فرهنگ سازی میکنی حق الناس گردنته چون امثال من وقت ميذارن ببينن این رمان آخرش چی ميشه اصلا کاری با ژانرش ندارم من ميخوام آخرشو بدونم البته اگه به کسی بر نميخوره هااااااااا ديگه نظر نميدم فقط استیکر ميذارم وسلام خدانگهدار همه

saba
saba
2 سال قبل

ی خواهشی از ادمین دارم.
امکانش هست از این به بعد کامنتارو تا چند روز ببندی؟ لطف بزرگی در حق خودت و ما میکنی.

Zakerberg
Zakerberg
2 سال قبل

سلام مجدد
اینو نمیگفتم تو دلم میموند ، خانمی ک با اسم یاس کامنت میزاری !
چندتانکته داشتم برات
لطفا تا میبینی هرکی برخلاف میلت اینجا کامنت گذاشته ، نپر بهش! علایقت رو برا خودت نگه دار
دو اینکه یجوری اینجا میری بالا واس ما که اره من ۲۸ سالمه دوتا بچه دارم شماها همش دنبال سکس هستین وگرنه این رمان بدرد نمیخوره ، خو تو چرا سه ساله که دنبال این رمانی؟ اونوخ ما فقط دنبال سکسیم؟ یا تو با دوتا بچه؟
ضمنا متاسفم که جون دوتا دخترات انقدر برات ارزش نداره ک سر ی رمان اینجا جونشونو قسم میخوری☹
درنهایت ۲۸ سال سن هم زیاد نیست ، یطوری حرف نزن ک انگار ۵۰ ۶۰ سالته! بدنیست گاهی فروتن باشیم 🙂 اگر این رمان بقول آقای همسرتون هرزه خوانیه ، پس عزیزم هی نیا این جوش بزن ک این رمان بدرد نمیخوره به حرف آقاییت گوش کن ضربه نخوری😗

Helya
Helya
پاسخ به  Zakerberg
2 سال قبل

الان یاس عزیز خیلی ریز اسمشو عوض میکنه و اصلا هم به روی خودش نمیاره که چی شده😂

یاس
یاس
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

نه چرا اسممو عوض کنم هستم و حق دارم نسبت به رمانی که اوایل نميشد ازش دل کند ولی الان فقط درمورد مو بافتن و شل شدن بهار ميگه نظر بدم

یاس
یاس
پاسخ به  Zakerberg
2 سال قبل

ببین اینجا برای ارسال دیدگاه یعنی چی؟ یعنی من حقمه ببین حقمه که نسبت به این رمان نظر بدم من رمان های آنلاين ديگه رو دنبال نميکنم چون همش تکراریه قبلا مشابهش چاپ شده ولی بهار قبلا تو رمان فونیکس دوهفته درمیان پارت گذاری ميشد من دو هفته رو بال بال ميزدم ببینم الان چی ميشه ولی الان تو چند پارت قبلی فقط گفته من رفتم بالا لباس عوض کردم اومدم پایین نمک ریختم تو غذا شور شد رفتیم بیرون غذا خوردیم خب این برای همه اتفاق میفته من رمان ميخونم که چیزی به اطلاعاتم و فرهنگم اضافه بشه نه اینکه چیزای بگه که من خودم تو روزمرگیم اتفاق میفته،شما دوست داری اين طرز پارت گذاری و نوشتن متنش خب باشه تو سلیقت اينه ولی من چون رمان های خوندم که تاپ تاپن این نوع برای من خیلی کوچیکه شاید بگي خب نیا بخون ديگه اونش به خودم مربوطه که بيام یا نیام نویسنده اگه نویسنده باشه براش مهمه خوانند ه ی رمانش چه نظری داره و طبق نظر خوانندش رمانشو اصلاح میکنه، بعدش کسی مياد رمان ميخونه حتما باسواده یا با فرهنگه اینی که میای ميگي دخترات ارزش دارن یا ندارن من خواستم یکم فرهنگ سازی کنم رمانی مثل زحل حيفه کسی نخونه دوما من رمان نباید بیاد بگه من تو حموم چیکار برای نیما کردم و خوشش اومد این یعنی دخترا جا انداختن فرهنگ غلط و اینکه کسی برای شوهرش این کار نکرد ميشه طلاقش داد مثل دختری که تو دانشگاه بهار بود اصلا چه معنی ميده همش در مورد سکس باشه و در آخر من حق انتخاب دارم اقاییم ميگه نخون من ميگم ميخوام آخر رمان رو بفهمم حرف ديگه ایی بود بگو در خدمتم من همیشه اينجام

Zakerberg
Zakerberg
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

شاید باورت نشه ولی اصلا وقت ندارم کامنتتو بخونم🥲❤
فقط میگم کاش انقدر باشعور باشی ک نخوای نظراتتو به بقیه تحمیل کنی🙃ر
روز خوش

یاس
یاس
پاسخ به  Zakerberg
2 سال قبل

معلومه وقت نداری 😀😀😀😀😀 من به کسی نظرمو تحمیل نميکنم رمان سکسی انقد ارزش نداره دو هم وطن بهم بتوپن

Helya
Helya
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

اینا رو تو از کجات در میاری دقیقا
اولن ک رمان رو درست نخوندی
دقیقا همون پارتی که شما خوندی و فکر کردی دختر اگه برای شوهرش سا*ک نزنه شوهره میتونه طلاقش بده نوشته بود که رویا هیچوقت اینکار رو برای نیما نکرد و نیما هم مشکلی نداشت

دوما
ژانر این رمان سکسیه از همون پارتای اول هم مشخص بود
شما اگه محتوای سکسی روی زندگیتون تاثیر میزاره نخون به خدا کسی مجبورت نکرده
نمیشه بخاطر علایق شخصی شما پایه و اساس رمان رو تغییر داد

یاس
یاس
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

ده نفر اینجا کامنت گذاشتن هشت نفرشون راضی نبودن از طرز نوشتن نویسنده باشه قبول رمان سکسیه رو من تاثير نذاشته الان تو چرا سنگ این رمان رو به سينه میزنی چيش به تو ميرسه اصلا چيش به من ميرسه ديگه نظر نميدم که کسی ناراحت نشه لیاقتمون این جور رمانا و اينجور پارت گذاریاس از سرمون هم زياديه

Helya
Helya
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

سخت ترین کار جهان بحث کردن با کسیه که به خودش قول داده به هیچ عنوان نفهمه
من چیکار به طرز نوشتن نویسنده دارم
من ژانرشو گفتم
چرا قیمه هارو می‌ریزی تو ماستا

یاس
یاس
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😯😯😯

رامبد
رامبد
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

آقاییم ؟!!!!

قام قام
قام قام
پاسخ به  رامبد
2 سال قبل

اقاییش؟؟؟؟؟

مهشید
مهشید
2 سال قبل

اایی خدااا بیا منو بکش ولی من این چیزارو نبینم بچه شل شده تا نیما بهش دست زده ننویسنده عزیزم نمیتونی بنویسی خو ننویس ینی کلا ترررر زدی ب رمان بهارم ک دیگ هیچچچچ خدااییااا شما ب من بگید واقعا تا یکی ب ی نفر دست میزنه یا اصن ب خودتون دست میرنن شل میشید و دلتون رابطه میخواد؟ البته ببخشیداا

Helya
Helya
پاسخ به  مهشید
2 سال قبل

خدایاااا
چرا وقتی چیزی رو تجربه نکردین میاین انتقاد میکنین
ی سری نقاطی روی بدن هستن خیلی حساسن
مثلا گردن گوش گلو بازو ……
و مخصوصا وقتی ی جنس مخالف ب این قسمتا دست میزنه یهویی انگار سردمون شده باشه میلرزیم
حالا چ برسه ک این مذکر شوهرت باشه😂

یاس
یاس
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

خدارو شکر همه تجربش کردن پس لازم به گفتن نیست انقد روش مانور بدن

Zakerberg
Zakerberg
پاسخ به  مهشید
2 سال قبل

یادمه ی بنده خدایی یهو گردنمو.. آره
ولی فقط لرزیدم ن مث بهار بشم😐🤦🏻‍♀️

Helya
Helya
پاسخ به  Zakerberg
2 سال قبل

😂خدایی اون لرزشه خیلی خوبه
دیگه بهار یکمی سست عنصره

Zakerberg
Zakerberg
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

اره واقعا مزش زیرزبونمه هنوز☹😍🤣

Pri
Pri
2 سال قبل

بنظرم علاوه براینکه رمان کم کم داره مزخرف میشه ، کامنتهایی هم ک براش گذاشته میشه مزخرفه
جمع کنین باو
سر ی رمان میزنین تو سروکله همدیگه؟ یکم خوب باشین باهم
خوشتون میاد بخونین نمیاد هم بسلامت!
ضمنا ، نظراتتونو بندازین صندوق انتقادات و پیشنهادات ، حیف میشن اخه انقد ک قشنگن!!!

یاس
یاس
پاسخ به  Pri
2 سال قبل

نه ديگه نشد یکی مثل من سه ساله و نیمه این رمان رو دنبال میکنم پس حقمه بدونم چرا انقد نویسنده داره بد پیش ميره به قول معروف حق آب و گل دارم

Helya
Helya
پاسخ به  Pri
2 سال قبل

با آدم هایی که ادعای باشعور بودن دارن همین میشه دیگه…..
مگه نمیدونی سازمان ملل متحد میاد نظرات اینا رو جمع میکنه برای حل مشکلات جهان استفاده میکنه؟😂

یاس
یاس
2 سال قبل

یعنی میخوای بگي هرزه نیست؟؟ بهار عابد و زاهد خوبه؟؟؟ تو رو خدا برید رمان زحل رو بخونيد ببینید فرق این رمان با زحل چيه من خودم به جون جفت دخترام چهار بار خوندمش

مهدیس
مهدیس
پاسخ به  یاس
2 سال قبل

الانن میگینن چیکارررر کنه بهارررر خوب بگین دیگه چیکار کنههه بره خودشش رو بکشه به خاطر اشتباه گذشتششش این رو میخواینننن بگینن چی کار کنهه چیکار کنه هااا خودشش رو بکشه دیگه چیزی نمیزارین بگممم به جز این از دید شما هم باید این کار رو کنه این اشتباه بهار در اصل این زندگیییهه بهارههه و به هیچ کسی مربوط نیستششش اشتباه کردهه قبولمم داره اشتباه کرددهههه ولی چیزی که شده تموم شده رفتههه باید به زندگیشش برسه سعی کنه اشتباهشش رو تکرار نکنههه نه این که بزاره هر کس ناکسیی به خاطر اشتباه گذشششتشش بیاد بهش بتوپه به اونا جه اصلاا اره هرزه استت میخواد هرزه گی کنه به اونا چه چرا اجازه میده دیگرانن بهش بی احترامی کنههه چرا چرا اجازه میده اول خودشش دیگه به خودشش احترام نمیزاره در نتیجه هم دیگران بهش احترام نمیزارنن دیگههه اقا میدونمم اشتباه هستش کارشش ولی تمومم شده باید ایندشش رو ببینه تمومم شده دیگه اون روزا باید گذشششتشش رو دیگههه ببنده یه زندگی جدیدد بساره با گفته ی شما دیگه بایدد خودشش رو به دار ببنده به خاطر یه اشتباههه واقعااا کههه دیگه حرفی ندارم بزنمم نمیدونمم چی بگمم به شماااا اشتباه کرده اره درسته قاتل هم توبه میکنه فرقی نداره میره زندان جورشش رو میکشه یا قصاص میشه حالا هر چی ولی به زندکیششش ادامه میده بهارمم باید به زندگیشش ادامه بدخههه این رو میخوام بگممم چقددد شمااااا … دیکه واقعاا چیزی ندارم بگممم وقتی زن میکنههه باید به روز سیاه بشینه دیکه نههه تموممم شده خواهر من برادر مننن تمومم شده جیزیی که شدههه و تمومم شدههه الاان که این کار رو نمیکنههه میکنه پسس نمیتونینن بهش بگینن هرزههه نمیتونیننن چون تمامم سعیششش رو میکنه که دیگه این کار رو نکنههه مثلا اون مادرشششش خنده اوره بهش اصلا نمیشه گفتت مادررر فقط به خاطر خوشی خودششش رفتت دخترشش رو به زور به کسی دادد که دوستشش نداشتتت یعنی به مادرسشش نمیتونیم بگیم مادر فقط ادای مادرای وفادار رو در میارهههه بهار اشتباه کرد تقاصشش رو هم داددد بس کنیننن دیگه ببندینن دیگه به جا این که به دخترشش یاد بده اشتباه کرده و کنارشش وایسته اولیننفری که بهش نارو زد مادرش بوددد اره دیگه بهار هرزهمهردادد پاکک باز الان الکی نگین مل نگفتیم مهردادد پاکع گوه میخورین دیگه همتون دیدتون همینه زنا بکننن به دار باید بسته شن مردا بکننن ای کرده دیگه تمومم شد زندگیشون رو میکننن این جه منطقیه که شما داریننن واقعاا بهار همجنس شماساتتتت درسته اشتباه کرده ولی مهردادد هم اشتباه کردعهه حتی بیششتر از بهاررر اون یه هرزه ی به تمامم معناست نارسیسس عوضییی با هزارتااا میپلکیدددد بعد میگفتت پاکههه

یاس
یاس
پاسخ به  مهدیس
2 سال قبل

اولا درست صحبت کن ( گوه میخورین) یعنی چی مثلا باشعور این مملکتی دوما آروم باش اصلا این رمان ارزش نداره انقد بحث میکنیم الان نویسنده یه حالی میکنه ميگه چه رمانی نوشتم که انقد خواهان داره ول کن خواهر من، من ميدونم ادامه رمان رو بنویسم تو دو پارت تمومش میکنم والا

بانو
بانو
پاسخ به  مهدیس
2 سال قبل

بانظرت کاملا موافقم.گذشته ها گذشته درحال باید زندگی کرد و آینده رو باید ساخت.خداوند توبه پذیر هست بهار بخاطر مادرش وارد این رابطه شده ولی مادرش … مادر کسیه ک با بچس بسازه نه این ک تو شرایط سخت بچه اش بفکر خوش گذرونی خودش باشه منم شاید جای بهار بودم اینکارارو میکردم شیطان بره تو جلد ادم دیگ دست بردار نیست هیچکدومتون هم نمیتونید بگید که ما از اینکارا نمیکنیم مطمعنم بدترشو میکنید.

سحر
سحر
2 سال قبل

دقیقا با نظرت موافقم داستان هیچ چیز آموزنده ای نداره شخصیت منفی داستان و ازش یه آدم خوب ساخته و این که یه جوری نشون داده کارها شو مثلا که کار خاصی نبوده😏😏🤭

بانو
بانو
2 سال قبل

نویسنده نمیتونی بنویسی بده خودم ادامه بدم

دلسا
دلسا
پاسخ به  بانو
2 سال قبل

دوستان هرکدومتون یه پایان برای رمان بگید ببینم کدومش بهتره دیگه نیام پیگیریش کنم

،،،
،،،
2 سال قبل

دیگه رمان اون هیجان رو نداره یا نویسنده خسته شده یا عوض شده ،رمان شل و ول شده فکرکنم قسمت بعد نیما میگه بیاموهاتو برات باز کنم خخخ

یاس
یاس
پاسخ به  ،،،
2 سال قبل

بعدش بهار ميگه وقتی موهامو باز کرد شل شدم دلم رابطه خواست بعد نیما ميره جلو پنجره سیگار میکنه بهار ميگه نیما سیگار نکش زیاد کشیدی

...
...
2 سال قبل

جمع کن بابا قبلا هم موهاشو بافته بود دو روز یه بار پارت میزارین بعد خانم موهاشو بافت و رفت خوابید آخه این در حد دو دقیقه هم نمیشه

...
...
2 سال قبل

بابا جمع کن دیگه قبلا هم موهاشو بافته بود چرا اینجوری میکنین دوروز یه بار پارت میزارین بعد خانم در حد اینکه موهاشو بافت و رفت خوابید آخه اینکه در حد دو دقیقه هم نمیشه

♥️♥️
♥️♥️
2 سال قبل

بابا جمع کن دیگه قبلا هم موهاشو بافته بود چرا اینجوری میکنین دوروز یه بار پارت میزارین بعد خانم در حد اینکه موهاشو بافت و رفت خوابید آخه اینکه در حد دو دقیقه هم نمیشه

P
P
2 سال قبل

اولندش شما معنی هرزه رو اشتباه گرفتی هرزه اونیه که همزمان با چند نفر هست مثل بهار که با فرزین هم بوده و هرزگی رابطه جنسی نیست😐
تازه شما خودتو بزار جای نوشین چه حالی میشی درضمن دیدی کساییو که یک نفر رو از نظر عاطفی یا جنسی تامین می کنن و در قبالش پول می گیرند به این ها هم میگن هرزه مثل کسایی که سر چهار راه وایمیستن و قیمت میدن😑 بهار هم همین کارو کرده مهرداد رو از نظر عاطفی سرویس کرده و پول می گرفت 😐
و تو که میگی توبه کرده منم میرم آدم میکشم و بعد توبه میکنم ولی چیزی عوض نمیشه که مقتول از زیر خاک نمیاد بیرون و اسم قاتل از روی من پاک نمیشه که ! بهار هم همینطور پاکی و معصومیتش بر نمیگرده و لقب خیانتکار و شخص سوم رابطه و هرزه از روش پاک نمیشه حالا جدا از اینکه سر نوشین چه بلایی آورده و این زخم همیشه جاش رو نوشین می مونه .
ونکته ی بعدی اینکه ما کی گفتیم مهرداد آدم خوب و مهربونیه 😑⁉️ به پسرایی که این کارو میکنن هم معمولا میگن لاشخور یا هرچی دیگه شایدم هرزه.
بازم میگم بهار تا صبح قرآن بخونه توبه کنه باز گذشته رد شده و این خاطره پاک نمیشه گذشته قابل تغییر نیست آینده هم قابل پیش‌بینی نیست زمان حال هم در ثانیه میگذره و به گذشته تبدیل میشه و تنها چیزی که ثابت می مونه و قابل اثباته و منطقی تره گذشته طرف هست و آزموده را آزمودن خطاست وسلام

مهدیس
مهدیس
پاسخ به  P
2 سال قبل

یاداوریی میکنمم نوشین خودشش هم به مهردادد خیانتت میکردد دوستانن اگه یادتون نیست توصیه میکنمم یه بار دیگه برین رمان رو بخونینننن نوشین هم خیانتت میکردد و خیانتت هم میدیدددد اصلاا اونا زنه شوهر نبودنن که دوتا روانییی بودننن که به خاطر پول هم دیگه کنار هم دیکه بودمننن و به خاطر نیاز هم دیگههه کنار هم دیگه پیش هم بودننن یادتونع مهردادد وقتی بهارر رابطه شون با نوشین رو دیده بود به بهار چی گفتتت من اصلاا با اون رابطه حال نمیکننمم چون من دوستشش ندارم یه ادم چقد میتونه کثافتت و حقیر و عوضی میتونه باشهههه نوشینن چی وقتی دعوا میکردنن چطوزی باهم دیگه رفتار میکرددننن اقا یا بچه ای که تو اون خانواده بزرگ میشه چی میشه فک کردینننن مامانش هرزه باباش هرزه هههههههه خنده اوره واقعااا هیچ کدوم به یک دیگه صادق نبوددنن

آذر
آذر
2 سال قبل

من قبلا رمان بهارو از سایت آرشیو میخوندم هفته ای یکبار پارت میذاشت ولی وقتی میذاشت 12 13 قسمت بود به راحتی یکساعت زمان میبرد خوندنش تا آنجا که بهار افتاد زندان اول مرداد سایت فیلتر شد الان حدود 6 ماهه نویسنده همین قدر نوشته بابا خسته نشه یا ادمین داره صرفه جوی میکنه تو ارائه دادن پارتا
امروز با خودم فکر کردم نکنه نویسنده عوض شده چون اوایلش خیلی همه چیز واقعی به نظر میومد ولی الان حیف وقتی که داربم تلف میکنیم

Mobina
Mobina
پاسخ به  آذر
2 سال قبل

اره دقیقااا منم همچین حسی دارم
احتمالا نویسنده رمان عوض شده

آذر
آذر
2 سال قبل

این رمان خیلی زیبا بود تا وقتی پای نیما امد وسط از اون به بعدش آبکی شد اول که رفتار نیما زورگویی و کتک زدنش تو کت من نمیرفت به نظرم اغراق زیادی شده بود بعدم خیلی زشته که دم به دقیقه رابطه یه زن و شوهرو باز میکنید پس این رمان هیچ اتفاق خواصی نمیافته نویسنده انقدر لفتش میده که خودشم یادش میره یجایی رو داره تکرار میکنه

یاس
یاس
2 سال قبل

این رمان سرتاسر ایراد داره منم دنبالش میکنم چون اوایلش قشنگ بود جذاب بود ولی الان تبدیل شده يه رمان سکسی که دختر دوست داره ببخشید ببخشید ببخشید کرده بشه اههههههه دهن آدمو باز میکنن

دسته‌ها

70
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x