صدای سکوت 23
اتش را خاموش کردند و به سمت ماشین ها رفتند، باز هم نگاه های امین هدیه را راحت نمی گذاشت! اما چاره ای نبود…. کاوه به سمت ماشین خودش که دورتر بود رفت تا ان را روشن کند و به سمت هدیه بیاید سیمین – هدیه بیا با نیما اینا بریم ما رو برسونن هدیه – خب چه کاریه کاوه