رمان دونی

دسته‌بندی: رمان صدای سکوت

صدای سکوت 23

اتش را خاموش کردند و به سمت ماشین ها رفتند، باز هم نگاه های امین هدیه را راحت نمی گذاشت! اما چاره ای نبود…. کاوه به سمت ماشین خودش که دورتر بود رفت تا ان را روشن کند و به سمت هدیه بیاید سیمین – هدیه بیا با نیما اینا بریم ما رو برسونن هدیه – خب چه کاریه کاوه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۲۲

هدیه با لبخندی به کاوه آهنگ را تمام کرد نیما – به به عجب صدایی زوج خوبی هستید کاوه به هدیه چشمک زد وقتش بود که بازیشان را شروع کنند     کاوه – واقعنی زوج خوبی هستیم مگه نه؟ -آره عزیزم خیلی خوبیم   سیمین انگار که به او شوک وارد کرده باشند، -چیشده؟ زوج؟ شما با همید واقعا؟

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۲۱

پویا – کجا میری؟ هدیه حتی سرش را برنگرداند و سریع از در بیرون رفت. وقتی سوار ماشین کاوه شد نمی‌توانست چیزی بگوید کاوه- هدیه خوبی؟ رنگت پریده چرا؟ هدیه با نگاه های لرزان به کاوه نگاه کرد. کاوه کمی جلوتر نگه داشت و خودش را رو به روی هدیه کرد -پویا باهات کاری کرده؟ هدیه سرش را به نشانه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۲۰

-من با تو کار دارم هدیه -من مگه… پویا داد زد -خفه شو هدیه دیگه حرفی نزد، امیر هم کمی ترسیده بود اما به روی خودش نیاورد. پویا عصبی بود،کلافه بود از یک طرف قضیه فاطمه و از یک طرف ناراحتی امیر و از طرفی دیگر هدیه و درگیری هایش نمی‌دانست باید چیکار کند، نمیخواست هدیه را برنجاند اما او

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۹

امیر جواب داد – چون اونم برای مامانش نگرانه‌. هدیه – باشه حالا بریم خونه دیگه؟ هدیه می توانست از نگاه پویا نگرانی،ناراحتی و خستگی را بفهمد اما نمی‌توانست جلوی امیر این همه احساس را بروز دهد. به خانه رسیدند، اما در راه برای امیر کمی خوراکی خریدند تا حداقل کمی سرگرم شود. اما او باز هم چند وقت یک

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۸

“هدیه” رفتم و وارد اتاق مهمون شدم،واو عجب اتاقی ولی بوی سیگار میداد! ودف.. سیگار؟ رفتم پنجره رو باز کردم تا کمی از بوش کم بشه. تصمیم گرفتم برم و دوش بگیرم، این اتاق حموم نداشت ولی خب عیب نداره. رفتم بیرون تا از پویا بپرسم کجاست این حموم در به در. اما متوجه شدم پویا داره تو سالن با

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۷

هدیه کمی خوشحال بود از اینکه قرار است در خانه پویا باشد و کمی هم ناراحت برای بی توجه ایه برادرش. انتظار داشت سپهر سفرش را کنسل کند اما او نامزدشرا به هدیه ترجیح داد! … روز بعد آنها به کلانتری رفتند و همه چیز را برای پلیس توضیح دادند. پلیس- ببینید کسی که وارد خونه شده و فقط وارد

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۶

-باشه فراموش کن مثل اینکا خاطره‌ی بدی بوده که انقدر به فکر فرو رفتی. -چی؟ آرسا لبخندی زد -هیچی بریم؟ -هوم؟ هدیه نگاهی به ظرفش کرد کی تمامش کرد؟ شیرینی این خاطره انقدر زیاد بود؟ آری زیاد بود آن زمان پویا آنقدر سرد نبود تازه به مرگ عزیزانش عادت کرده بود.. اما بعد از آن قضیه آه از آن قضیه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۵

ومم دستت درد نکنه -خواهش میکنم هدیه شروع کرد به خوردن بستنی اش -فالوده خیلی دوست داری نه؟ -قبلا اصلا دوست نداشتم اما الان دوست دارم -چیشد که علاقه مند شدی بهش؟ هیچوقت یادش نمی‌رود که چطوری به فالوده بستنی علاقه مند شد هیچوقت …… -وای کاوه من دوست ندارم من شکلاتی میخواممم کاوه -باید بخوری میفهمی؟ باید بخوری مگه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۴

میتونم آهنگ بزارم؟ نگاهش را از پنجره گرفت و به پسرک نگاه کرد -آره مشکلی ندارم بعد از کاوه این تنها پسری بود که برای آهنگ گذاشتن سوال می پرسید. البته کاوه هم فقط یک بار این سوال را پرسیده بود. همان روزی که با این اکیپ آشنا شده بود. صدای آهنگ بلند شد،آهنگ مورد علاقه هدیه بود سوگند-هیپوپولوژیست همراه

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۳

هدیه در دلش حرص می‌خورد. کمی حسادت می‌کرد اما خودش نمی‌دانست -مرتیکه احمق عوضی آخه من چرا باید بفهمم این فاطمه کیه؟ تقصیر خودمه که پیشش خودمو کوچیک میکنم از ازن به بعد مثل خودش رفتار میکنم حق نداره چیزی بگه.     همینطور غر میزد و راه می‌رفت تا به کسی بر خورد با اعصابی خورد ادامه داد -آهای

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت ۱۲

در کنار هم با سکوت راه می‌رفتند که هدیه این سکوت را شکست -فاطمه کیه؟ پویا ایستاد. -فاطمه؟ هدیه رو به روی پویا قرار گرفت و در چشمانش نگاه کرد -اوهوم همونی که روزی که سرم داد زدی بهت زنگ زد و تو جوابش رو دادی و گفتی جانم فاطمه، نکنه خبرهایی هست هوم؟ پویا اخم هایش را در هم

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت یازدهم

سر کلاس بودیم و با سپهر کلاس داشتیم مثل همیشه با حوصله درس میداد اما من تمرکز نداشتم و دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود، انگار که قراره یک اتفاق بدی بی افته دستام میلرزیدن همیشه وقتی استرس و دلشوره داشتم اینجوری میشدم برای چند لحظه احساس کردم تمام محتویات معدم داره میاد توی دهنم و سریع از جام بلند

ادامه مطلب ...

رمان صدای سکوت پارت 10

    -اوف کوثر امروز خیلی روز سختی بود. اعصابم بهم ریخت کوثر-آره هدیه حالم داره بهم میخوره از این زندگی سیمین- چقدر غر میزنید اههه منم خسته شدم ولی مث شما نیستم که -آره تو زن نمونه کاوه ای جیغی زد که سر نصف دختر و پسرایی که تو حیاط بودن به ما چرخید -هدیه جرت میدم بیشعور به

ادامه مطلب ...

صدای سکوت پارت نهم

امروز خیلی بهترم و تصمیم گرفتم که برم دانشگاه خداروشکر هوشم خوب بود و همه درس ها رو بلد بودم. به ساعت نگاه کردم،وقت دارو های بابا بود. از اتاقم بیرون اومدم و سوسن رو صدا زدم -سوسن از آشپزخونه اومد بیرون -جانم خانم؟ -دارو های بابام رو بده -چشم خانم،راستی براتون صبحانه آماده کردم. قهوه ام گذاشتم گفتم انرژی

ادامه مطلب ...