رمان عشق ممنوعه استاد پارت 94
با ورودم به سالن خاتون که طبق معمول مشغول نظارت به کار خدمتکارا بود با دیدنم چشماش برقی زد و سمتم اومد _قربونت برم الهی مادر !! نمایشی اخمامو توی هم کشیدم _عه خدانکنه خاتون رو به روم ایستاد و با لذت نگاهش رو توی صورتم چرخوند _باورم نمیشه بعد مدتها دارم مثل گذشته سرحال میبینمت !! با مهربونی دستشو