رمان گرداب پارت 124
کلافه و با حرص گفتم: -نه نه نه..چرا اینطوری میکنی..چرا یه جوری رفتار میکنی ادم جرات نکنه باهات اصلا حرف بزنه..فقط یه سوال پرسیدم..چرا شلوغش میکنی…. عصبی و با تهدید گفت: -سوگل وای به حالت اگه دوباره زنگ زده باشن و به من نگفته باشی..دوست ندارم ناراحتت کنم پس مجبورم نکن… با ناراحتی لب زدم: -من