رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 130 3.8 (8)

11 دیدگاه
  – مامان مرگ من این زهرماری و دیگه نیارین جلوی چشمم حالم به هم می‌خوره… حاظرم به جاش ده تا شربت سرماخوردگی رو بخورم. فهیمه خانم بالاخره کوتاه می‌آید و رو به من با خنده می‌گوید – ببرش دخترم… آبمیوه رو بذار پاچه رو ببر دیگه. سری برایش تکان…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 129 5 (1)

13 دیدگاه
  صدایشان را می‌توانم بشنوم و این عصبی کننده است. نمی‌دانم، شاید گوش‌هایم تیز شده… از روی مبل بلند می‌شوم، نگاهی به ساعت می‌اندازم و وارد آشپزخانه می‌شوم… چرا من باید از مهمان او پذیرایی کنم؟! مهمان خودش دست و پا دارد! آشپزخانه را ترک می‌کنم و از پله‌ها بالا…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 128 3 (2)

9 دیدگاه
  – می‌خوام تمیزش کنم… سرش را کج می‌کند – می‌خوای دست بکشی رو خشتکم؟! انگار آب داغ روی سرم می‌ریزند و هجوم خون به صورتم را حس می‌کنم… می‌خواهم عقب بکشم که اجازه نمی‌دهد – فکر کردی من باهات می‌خوابم که خودت رو می‌مالی بهم؟! با دندان‌های روی هم…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 127 5 (1)

بدون دیدگاه
  از روی صندلی با پرخاش بلند می‌شوم – ای بابا! به من چه؟! خودت برو ببین چیکار می‌کنن! خنده‌اش را جمع می‌کند – شما پرسیدی! عصبی جوابش را می‌دهم – اصلا مگه من با شما حرف می‌زنم؟! اینجا با خودم حرف زدن ممنوعه؟! او هم بلند می‌شود و معلوم…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 126 5 (1)

8 دیدگاه
  می.خواهم چیزی بگویم که رهام مانع می‌شود – درد داری؟! امید که دستش را برای لمس سرش بلند می‌کند، ناگهانی ساعد دستش را می‌گیرم – دست نزن… نگاهم می‌کند و وقتی نگاهش طولانی می‌شود، بی‌نفس دستش را رها می‌کنم – یـ… یعنی… یعنی… او اما با میان کلامم پریدنش…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 125 5 (1)

29 دیدگاه
  دردش را می‌توانستم درک کنم‌‌. – امید؟! کاش پلک‌هایش را هر چه زودتر باز کند… حاظرم ماه‌ها با جمله‌های زننده و پررویی‌هایش آزارم دهد اما چند دقیقه روی این تخت پلک بسته نماند… – بسه دیگه… می‌دونی چند روزه خوابیدی؟! بیدار شو… آب بینی ام را بالا می‌کشم و…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 124 5 (1)

6 دیدگاه
  نگاهی کوتاه به اصلان خان می‌کنم – انگار دارن هوشیار می‌شن… او هم مانند من کمی سرش را خم می‌کند – فهیمه؟! فهیمه خانم ناله‌ی دیگری می‌کند و من آب دهانم را قورت می‌دهم و علت آشوب درونم را نمی‌توانم درک کنم. – فهیمه جان خوبی؟! – آی، امید……
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 123 3.3 (3)

17 دیدگاه
  به بخش مراقت‌های ویژه که منتقل می‌شود، با اجازه‌ی دکتر، یک به یک از پشت شیشه ملاقاتش می‌کنیم… ابتدا اصلان خان می‌رود و سپس رهام… من هم بغض کرده می‌مانم تا آخر سر بروم و از بی‌تابی‌ام خجالت می‌کشم… گان می‌پوشم و با راهنمایی پرستار پشت شیشه‌ای می‌ایستم که…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 122 5 (1)

17 دیدگاه
صدای رهام فریاد می‌شود به جان ترسیده و نگرانش – می‌گم چی شده؟ نمی‌شنوی؟! تکان سختی می‌خورد و اشک‌هایش بیشتر می‌شود… صدایش از ته چاه انگار بیرون می‌آید – ماشین زد بهش… الآن تو اتاق عمله… – یا خدا… وای وای وای… دستش را مقابل دهانش نگه‌می‌دارد و رهام می‌پرسد…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 121 5 (1)

8 دیدگاه
  صدای دخترک بالا که می‌رود، با احساساتی به غلیان درآمده، صورتش را جلو می‌کشد و لب‌هایش را محکم به لبهای دخترک می‌کوبد…. لب زیرینش را گاز گرفته و خیلی زود، با اکراه کنار می‌کشد – می‌گم آروم باش… دخترک بغض کرده، شانه‌اش را محکم روی لب‌هایش می‌کشد و حالش….…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 120 5 (1)

6 دیدگاه
  – ولت کنم؟! محاله… خیره می‌شوم به مردمک‌های آبی روشن چشم‌هایش… چشم‌هایی که مانند اقیانوس می‌ماند. هم رنگشان، هم طبیعتشان. دیگر تقلا نمی‌کنم…. علتش را خودم هم نمی‌دانم و او سرش را کنار گوشم می‌آورد و این حرکتش باعث می‌شود آن نیمچه فاصله هم از بین برود و هرم…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 119 5 (1)

5 دیدگاه
  پشت چشمی به کوله نازک کرده و روی پاهایم می‌ایستم. خیس خیسم و با پای برهنه، مانتویم را تکان می‌دهم…. صدای آب می‌آید، آبی که از بلندی توی حوضچه می‌ریزد و لعنتی اجازه نداده بود از این منظره‌ی زیبا لذت ببرم. فحشی زیر لب برایش می‌دهم و روبه خورشید…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 118 5 (2)

1 دیدگاه
  خیلی زود که از روی زمین بلند می‌شوم، بلند به حرکتم می‌خندد و من پشت چشمی نازک کرده و روی زیر اندازی که پهن می‌کند، می‌نشینم. – چی می‌خوری؟! با حرص می‌گویم – کباب کوبیده… – یعنی تا این حد گشنه‌ای؟ من در حد ساندویچ غذا آوردم. – برای…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 117 5 (2)

21 دیدگاه
        بی طاقت قدم سمت آلاله برمی‌دارد و صدایش می‌کند…   – هی… آلا….   آلاله عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد و او دست میان موهایش می‌برد… می‌داند اگر نزدیکش شود، باز هم به محض بیدار شدن وحشت می‌کند و این را نمی‌خواهد…   – آلاله با…
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 116 5 (1)

12 دیدگاه
      〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️   در را که باز می‌کند، دخترک مقابلش می‌ایستد   – قراره تو یه اتاق بمونیم؟!   کلافه دخترک را داخل هل می‌دهد و خودش هم وارد می‌شود…   – مضخرف نگو آلا… این یه اتاق رو به زور اوکی کردم….   دخترک اما دست به…