رمان تارگت

رمان تارگت پارت 296 4.2 (5)

19 دیدگاه
        در حالی که جامون عوض شده بود و حالا من داشتم به این خشم و عصبانیت و غیرتی که خیلی دیر خودش و به نمایش گذاشت می خندیدم و اون لحظه به لحظه بیشتر آتیش می گرفت.. انقدری که دوباره اومد سمتم.. یقه لباسم و گرفت…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 295 4.2 (5)

17 دیدگاه
        جلوی چشمایی که داشت از توشون آتیش بیرون می زد و من بدون فکر کردن به چیزی.. فقط طبق فرمانی که از حرارت به شدت بالا رفته بدنم می گرفتم به سمتش حمله کردم و غریدم: – کثافت لاشــــــی.. چه گهی داری می خوری تـــــــو؟! دستم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 294 5 (3)

41 دیدگاه
        – فکر می کردم تنها جاسوس و همدستت تو اون شرکت پرستشه.. پس آدمای دیگه ای هم داری که خبرا رو به گوشت برسونن؟ – تو شرکت نه.. از اون آدمایی که خودم باهاشون قرارداد بستم شنیدم که چه جوری با زبونت نرمشون کردی و فرستادیشون…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 293 5 (3)

بدون دیدگاه
        دکمه پارکینگ و زدم و جون کندم تا صدام و پیدا کنم و بتونم دو کلمه حرف در جواب این لحن پر از عجز و خواهشش بزنم: – درین جان.. من.. من امشب.. هرکاری کردم نتونستم بگم امشب نمیام.. شاید نامردی بود که فقط ساعتش و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 292 5 (3)

4 دیدگاه
        دستام و مشت کردم و درحالیکه دلم می خواست جلوی روم بود تا من می تونستم این مشت ها رو روی هر نقطه از صورت و بدنش که دلم بخواد بکوبونم غریدم: – کدوم گوری هستی بی پدر مادر؟ – این که من کجام مهم نیست..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 291 5 (3)

9 دیدگاه
        اونم دیگه عصبانی شده بود از راه به راه سوال جواب کردن من که توپید: – بله آقا.. ما که کلاهبردار نیستیم.. شرایط و گفتیم.. ایشونم قبول کردن.. اگه حرف ما رو قبول ندارید.. خودتون یه بار دیگه برگه قرارداد و چک کنید.. – ولی شما…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 290 5 (3)

4 دیدگاه
        دیگه بیشتر از این نمی تونستم منتظر کوروش بمونم.. اگه می خواستم خوش بین باشم و به اتفاقات بدی که می تونست فاتحه این دوستی و شرکتی که انقدر برای پا گرفتنش زحمت کشیدم و خون دل خوردم و بخونه فکر نکنم.. احتمال می دادم که…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 289 5 (3)

12 دیدگاه
        – پس ثابت کن.. نه با راه به راه پس زدنش.. این که ولش کنی به امون خدا با امید به این که یه زندگی دیگه دور از تو واسه خودش بسازه و هیچ احتمالی وجود نداشته باشه درگیر این بیماری بشه اسمش عشق نیست.. آفرینم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 288 5 (4)

5 دیدگاه
        ولی زیاد تو همون حالت نموند و روش و برگردوند.. – به هر حال.. من حرفام و زدم.. اگه انقدر اصرار داری به داشتن یه بچه از من.. این شرطمه.. یهو انگشت اشاره اش و گرفت بالا با جدیت بیشتری اضافه کرد: – البته که قولت…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 287 5 (3)

5 دیدگاه
        اون لحظه دیگه نه مریضی و تب و ضعف برام مهم بود.. نه اون انتقامی که روی همه کارها و رفتارهایی که با این آدم داشتم تاثیر می ذاشت.. دیگه فقط درین مهم بود و دائمی کردن حضورش توی زندگیم.. حالا از هر راهی که می…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 286 5 (3)

13 دیدگاه
        اون لحظه فقط داشتم به تک تک اعضای بدنم که نمی خواستن برای فرار از این وضعیت باهام همکاری کنن فحش می دادم.. خودمم نمی دونستم چمه و چرا نمی تونستم این دست لعنتیش و از رو صورتم پس بزنم و حتی جواب این شر و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 285 5 (3)

14 دیدگاه
        – تو که از اول با داییم مشکلی نداشتی.. تمام مشکلات و دغدغه ات.. من و مامانم بودیم. اون بلا رو هم سرشون آوردی که از من زهر چشم بگیری.. پس دیگه برات چه فرقی می کنه پول اون خونه رو می دن یا نه؟ هرچقدرم..…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 284 5 (3)

4 دیدگاه
        واسه همین.. لبخندی به روش زدم و گفتم: – یه جورایی بهت حسودم می شه.. به دل و جراتت. به این همه پشتکار.. به این همه عشقی که نسبت به آراد داری و به خاطرش حاضری حتی از خودتم بگذری.. – به خاطر آراد نیست.. نصف…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 283 5 (3)

8 دیدگاه
        با این که از دیشب تا الآن منتظر شنیدن این حرف ها بودم.. ولی حالا که انقدر راحت به زبون آوردشون.. اونم درست بعد از این که بهش گفتم دیگه سر کار نمی رم.. پس یعنی دیگه ماه به ماه حقوق نمی گیرم.. انقدر درمونده ام…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 282 5 (3)

8 دیدگاه
        الآن باید بشیم و یه فکر درست حسابی تر برای این وضعیت کنم.. تا این آدم ها که همچین حرف هایی رو پشت سرم به زبون میارن.. فکر نکنن از این به بعد هرجا کم آوردن می تونن از من سوءاستفاده کنن.. مگه این که بخوام…