رمان تارگت

رمان تارگت پارت 10 4.3 (3)

1 دیدگاه
اینبار راضی بودم از زن داییم هرچند واسه اینکه داییم زیادی قضیه مربوط به من و بزرگ نکنه داشت اینجوری می گفت ولی.. همینکه من و نجات می داد از این پیله کردن ها و منفی نگری های دایی خوب بود.. دایی هم مثل همیشه حرف زنش براش حجت بود…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 9 4 (4)

1 دیدگاه
سوار ماشین شدم و خواستم بدون معطلی ماشین و روشن کنم و راه بیفتم سمت خونه اش ولی پشیمون شدم و قبلش شماره مدیر چاپلوس رستوران و از روی کارتی که اون شب بهم داده بود تا واسه قرارهای فوری به جای رستوران به خودش زنگ بزنم و برداشتم و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 8 3.7 (3)

5 دیدگاه
یه جورایی حرف خودم و به خودم برگردوند و من.. در حالیکه سعی می کردم به این فکر نکنم که چرا این حرف و زد یا اینکه اصلاً حواسش کجا بود.. خیره به تبلت منتظر موندم تا بالاخره سفارشش و داد و من قدم هام و به سمت آشپزخونه تند…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 7 5 (3)

4 دیدگاه
کنار میز هشت نفره ای که تو آخرین و دنج ترین قسمت سالن.. جایی که تقریباً رفت و آمدی نداشت رزرو شده بود وایستادم و انقدر منتظر موندم تا بالاخره.. دیدمش! پشت سر چند نفری که شکل و شمایل غربی داشتن پا به رستوران گذاشت و من با قدم های…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 6 4 (4)

1 دیدگاه
خیلی سریع حالم و فهمید و دنبالم راه افتاد.. – باز زن داییت؟ سری به تایید تکون دادم و اخمام رفت تو هم با یاد برنامه ای که امروز واسه ام چیده بود! – اینبار بند کرده به شوهر دادن من.. تیر اولش و پرت کرده.. معلوم نیست جنگ اصلی…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 5 3.3 (4)

4 دیدگاه
آب دهنم و قورت دادم و با ناباوری زل زدم بهش.. یعنی.. واقعاً قصد آشنایی داشت؟ – برای چی؟ دستی رو صورتش کشید و نگاه کلافه اشو به بیرون دوخت.. – نمی دونم چه جوری بگم.. راستش من.. نفسش و بیرون فرستاد و یه ضرب گفت: – من یکی و…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 4 3.7 (3)

3 دیدگاه
با صدای جر و بحث یواشکی زن داییم و صدرا به زور جلوی لبخندم و گرفتم. حالا جدا از بحث کنکور.. نمی فهمیدم اینهمه تلاش زن دایی برای دور نگه داشتن صدرا از من برای چیه! نه الآن که از یه زمانی به بعد.. نه می ذاشت راحت با هم…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 3 5 (2)

6 دیدگاه
* با یه دست فرمون و گرفته بودم و با اون یکی سیگاری که به اصرار یلدا به خاطر اینکه از بوش خوشش می اومد روشنش کردم.. به قول خودش واسه آخرین بار می خواست بوش و حس کنه و منم گذاشتم از این آخرین بارهای رابطه امون.. اون جوری…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 2 3.7 (3)

4 دیدگاه
وقتی دیدم عکس العملی نسبت به اسم و فامیل نشون نداد.. با خیال راحت تری ادامه دادم: – از اونجایی که به واسطه کارمون.. با طرف قراردادهای خارجی زیاد سر و کار داریم و گاهی اوقات دعوتشون می کنیم تا بیان اینجا.. برامون خیلی مهمه مکان هایی رو برای این…
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 1 3.3 (6)

21 دیدگاه
میران محمدی پسری #سختگیر و #متعصب نسبت به جنس #مونث.. #زخم خورده از اتفاقات گذشته زندگی.. در به در راهی برای رسیدن به #آرامش.. برای زدن #زخم مشابه خودش تو قلب باعث و بانی #پریشونیش.. بعد از تلاش برای پیدا کردن شخص مورد نظر.. دخترش و پیدا می کنه.. میشه…