رمان جرئت و شهامت پارت ۴۸
_اون پسر دایی منه بردیا ….دیگه شاید متوجه ی قضیه بشی ! شاید علت اینکه رفتار آمد باهاشون ندارم همینه . او سکوت کرد و تکه ای گوشت را در دهانم گذاشتم ار اینکه با درک بود و همیشه سکوت می کرد را دوست داشتم . بنابراین بلند شدم و به سمت اتاق حرکت کردم ، شاید خواندن